کرونا فریب قرن،کودتای سفید
حامد رئیسی (ایمونولوژیست)
انتشارات آزادمهر
سرشناسه رئیسی، حامد، 1371-
عنوانونامپدیدآور کرونا فریب قرن: کودتاي پوزهبند/حامد رئیسی.
مشخصات نشر تهران: آزادمهر، 1399 .
مشخصاتظاهري 492 ص.
978-600-556497-6 شابک
عنوان دیگر کودتاي پوزهبند.
موضوع کروناویروسها — جنبههاي اجتماعی
Coronaviruses — Social aspects موضوع
موضوع کروناویروسها — جنبههاي سیاسی
Coronaviruses — Political aspects موضوع
موضوع کروناویروسها– جنبههاي روانشناسی
Coronaviruses– Psychological aspects موضوع
رده بندي کنگره 399QR
رده بندي دیویی 579/256
شمارهکتابشناسیملی 7399651
انتشارات آزادمهر 02188848616
نام کتاب: کرونا فریب قرن(کودتاي سفید)
نام مؤلف: حامد رئیسی
ویراستاران: اشرف فرجزاده، یاسر محمودي
978-600-5564-97-6:شابک
نوبت چاپ: سوم 1400
شمارگان:10000
قیمت: 220000تومان
آدرس: تهران، خیابان کریمخان، خ میرزاي شیرازي کوچه چهار
فهرست
پیشگفتار مؤلف-9
فریب قرن چیست؟-9
خطاهاي شناختی-13
توهم توطئه یا شیپور جهالت؟-14
الفباي بردگی و فریب-21
بخش اول-23
پردة اول فریب-23
خطاي شناختی شماره یک: تأیید اجتماعی-23
خطاي شناختی شماره دو: خطاي مرجعیت-35
خطاي شناختی شماره سه: توهم اخبار-49
اثر داونینگ کروگر، توهم دانایی (چرا احمقها اعتماد به نفس بیشتری دارند؟)-50
خطاي شناختی شماره چهار: خطاي در دسترس بودن-55
نیم پردهای از فریب-59
کره شمالی به وسعت چهار قاره-59
ماتریکس مرجعیت-رسانه-جمع (ترکیب سه خطاي شناختی عمده)، رهبري
ناخودآگاه-61
پردة دوم فریب-71
واژهشناسی فریب، چرا به کرونا فریب قرن گفتهایم؟-71
آیا گلوبالیسم، آسمانی را میگریاند تا گلی را بخنداند؟-71
نرماندي، فریب قرن پیش – کرونا، فریب قرن حاضر-74
خطاي شناختی شماره پنج: هزینه هدر رفته -80
بخش دوم: ساختار-83
پردة سوم فریب-83
سازمان بهداشت جهانی یا سازمان کشتار جهانی؟-83
خطاي شناختی شماره شش: تمایل بیش از حد به پاداشها -101
چگونگی پیوند سازمانهاي عالی بهداشت با خانواده گیتس و راکفلر-102
ویروس-129
حقایقی تلخ در مورد واکسنها-141
پردة چهارم فریب-151
از خفاشها و پنگولین تا ویروسی دست ساز-151
نتیجه گیري نهایی:-212
بخش سوم: مهندسی شیوع و بحران حساب شده،-213
اپیدمی مصنوعی و صحنه سازی بیمارستانی-213
داستان الی کوهن، یک روایت جالب تاریخی-213
پردة پنجم فریب-215
اوصاف و علائم بیماري کرونا-215
خطاي شناختی تأیید:-215
پردة ششم فریب-225
خطاي شناختی علیت وارونه (علیت اشتباه) -225
پردة هفتم فریب-239
کرونا، وارث بدنامی-239
پردة هشتم فریب-269
مسئله مرموز مرگ!- 269
پردة نهم فریب -279
کیتها و روشهاي تشخیص کرونا-279
1 .کیتهاي پی.سی.آر (PCR-:(280
روشهاي اختصاصیت افزایی:-296
2 .روش شناسایی آنتی باديهاي اختصاصی علیه ویروس کرونا (پادتن) – تست
خون:-298
مثبت کاذب در تستهاي آنتی بادي:-.302
3 .روش رادیولوژي و سی.تی.اسکن ریه:-304
نیم پردة فریب-319
کشت ویروس و داستان اسب تروآ-319
اسب تروا، فریب قرنهاي خیلی قبل-319
آیا کسی ویروس کرونا را دیده است؟-320
پردة دهم فریب.-327
مفهوم میکروبیوتا-327
مبارزه مستقیم باکتريها با ویروس-333
مبارزه غیرمستقیم باکتريها با ویروسها-334
ضد عفونی افراطی پوست عامل افزایش بیماريهاي تنفسی-340
پردة یازدهم فریب-347
خطاي شناختی عمل-347
چرا ایستادن و تماشا کردن شکنجه است؟-347
پردة دوازدهم فریب.-349
استرس و وحشت-349
پردة سیزدهم فریب-369
بهداشت افراطی و شستشوي مفرط: دروازه ورود ویروس- 369
پردة چهاردهم فریب-377
ارتباط ضدعفونی کنندهها با آسم و ناباروري (بیماريهاي بسیار پولساز برای بنگاههای بهداشتی)-391
پردة پانزدهم فریب-395
معماي رانیتیدین-395
نیم پردة فریب-397
پردة شانزدهم فریب-411
ماسک-411
مصونیت یا نمایش قدرت کودتا؟! مسئله این است-411
بعد روانشناسی ماسک اجباری-438
معماي کشتی نظامی و زنان تنها-442
پردة هفدهم فریب-443
القاي وسواس، افسردگی با بهداشت افراطی-443
پردة هجدهم فریب-451
پردة نوزدهم فریب.-461
اعتراضات و تجمعات بدون رعایت پروتکلهاي بهداشتی- 461
انتقال از ناقل بیعلامت.-461
پردة بیستم فریب-469
پردة بیستم و یکم فریب-481
آمارسازي و تولید وحشت481
پردة بیست و دوم فریب-487
چگونه میتوان آمار را مهندسی کرد؟ (خواسته یا ناخواسته)-487
پردة بیست و سوم فریب-495
پردة بیست و چهارم فریب-505
رسوایی تشخیص و افسانۀ ابتلاي مجدد-505
آنجا که افسانهها نقل محافل شد و واقعیتها سانسور-505
پردة بیست و پنجم فریب-513
کاهش باروري توسط ویروس و واکسن-513
مسئله اصلی ویروس و واکسیناسیون-522
موجهاي دوم و سوم؛ طرحی براي کاهش مقاومت در مقابل واکسیناسیون ……..530
سازوکار کواکس(COVAX (و واکسنهاي گیتس-534
اهمیت حساسیت بر روي مسئله واکسیناسیون و ناباروري-537
پردة بیست و ششم فریب-541
هورمون عشق! -541
رابطه جنسی–541
پردة تلخ فریب قرن-.545
مرگ پزشکان و پرستاران -545
پردة بیست و هفتم فریب–551
شیوعِ پر برکت-551
شناسنامه جدید اروپا -570
سیاست- 576
میان پردة فریب-581
بررسی دو ادعاي معتقدین به تئوري توطئه-581
امواج اینترنت 5G و کمتریل-581
کمتریلها یا باقیماندههاي شیمیایی- 586
پردة بیست و هشتم فریب (پردة پایانی) -589
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
حافظ
پیشگفتار مؤلف
فریب قرن چیست؟
“ تلاش براي بیان ایدههاي بیانناپذیر خطر سادهسازی
بیش از حد آنها را به دنبال دارد و ضمن آن از هیجان ذاتی
فروکاسته میشود تا اینکه به هیجانی بی قدر و ارزش تبدیل
گردد… لحظات برخورداري از آگاهی کیهانی ممکن است
تنها یک واکنش طبیعی نسبت به دانایی ناخودآگاه از
فناپذیریمان باشد. (استیو تولتز، جزء از کل)”
1 شک میکنم پس هستم.
فریب قرن ابداً سوداي آن ندارد که مدعی شود کرونا دروغ است یا
شایعه، وهم است یا افسانه. فریب قرن روایت مهندسی گستردة رسانهاي
– بیمارستانی و بزرگنمایی یک ویروس است که نه آنقدر کشنده بود که
گمان میرفت و نه چنان وحشتناك بود که گفته بودند و در یک کلام
هرگز آن چیزي نبود که ادعا شده بود، هست! فریب قرن روایتی نیمه
پزشکی و نیمه روان شناختی از کشف یک ابزار نوین رهبري بر جهان
است که توانست با ترفندهاي فریبنده، افراد را از هول بیماري، مکلّف به
انجام اموري سازد که خود مسبب آن بیماري و سایر بیماريهاي مشابه
بودند و ماحصل این فریب چیزي نبود جز نسل نوینی از رهبري و تجارت
و افقی نو از سلطه و کنترل. این طرح عظیم آغازيست بر پایان انسانی
که تاکنون میشناختیم.
فریب قرن روایت غم انگیزي است از پیوند شومِ سیاست و طبابت و
فرزند خواندهاي به نام تجارت. روایتی که بیش از هر زمان یادآور جمله
منتسب به دکارت فیلسوف مشهور 1
10 / کرونا فریب قرن
1 رودولف ویرشو
میگردد که “سیاست همان طبابت است در مقیاسی
بزرگتر” در جهان واحد پول مشترکی وجود دارد به نام وحشت!
سرمایهاي بالقوه. دستمایۀ اجبار بشر به تغییرات بنیادین در شیوة حیات.
فلسفۀ وجودي فریب قرن چیزي نیست جز توصیف چگونگی پیدایش این
وحشت و اهدافی که در وراي آن نهفته بود که شوربختانه نیز محقق
گردید.
اگرچه کوتاه زمانی پس از نشر مقالات بدوي از فریب قرن جعل و
مصادره به مطلوب فراوانی از آن انجام پذیرفت که اولاد نامشروعی
همچون دروغ قرن ثمرة این خیانت است اما فریب قرن با اقتدار و متقن
همچون درختی تناور که ریشه در دریاي علم فرو برده است دامان خود
را از جعل و تحاریف پاك نگاه داشته تا در ظلمات جنایات روزافزون
مخلوق دوپایی که داعیۀ خلافت بر زمین دارد دستکم شمع کوچکی
باشد براي آنان که اهل اندیشهاند. فهم فحواي کلام فریبِ قرن شاید
امیدي باشد ولو اندك به پایان حاکمیت فریب بر جهل و غنی بر فقیر که
رؤیاي دیرینۀ بشر است و شاید هرگز در عالم واقع محقق نشود. فرزندان
آدم هرقدر که از پیکار سنگ و چوب و آهن و آتش خسته “نشدهاند”
درست همانقدر تشنۀ راههاي نوین قتل و غارت و آزار یکدیگرند و امروز
خبري از برق شمشیر، جیغ آژیر قرمز، دود و غبار موشکبارانها نیست
بلکه نفرت و نژادپرستی از لوله تانکها و تفنگها امروز به لوله آزمایشگاه
رفته و بیش از هر زمان دیگري روشنگري در این زمینه، مقدس است.
پیشتر یونیفورمهاي سفید بوي نجات میداد؛ به تدریج ژنرالها و
جنگ سالاران، سفیدپوش شدند و امروز چند افسر خرد سفیدپوش با
جهان چنان کرده که اسکندر و چنگیز و خشایار با سپاهیان گران،
نتوانستند و این رزمآوران نوین سرمایهاي ارزنده در نزد مردم دارند به نام
وحشت و گوهر دیگري در کیفهاي خود حمل میکنند به نام ناآگاهی و
تصورات ساده لوحانهاي که در کودکی یونیفورم افسر چریک نیروي
متخصص آدمکشی را از پلیس مهربان چهارراه تمییز نمیداد و به هر
یونیفورم پوشی میگفت پلیس! سرباز! مدافع! ناجی! و امروزه نیز هر
سفیدپوشی را ناجی قلمداد میکند؛ غافل از اینکه سفیدپوشان پشت
پزشک، مردم شناس، آسیب شناس و سیاستمدار آلمانی که از وي به نام پدر آسیبشناسی 1
مدرن یاد میشود
پیشگفتار / 11
میزنشین در پشت سکوي پرمیکروفون و لبخند دلنشین، پوتینهاي خود
را پنهان کردهاند. فریب قرن آمد تا به کودك بیاموزد سرباز مزدور مهاجم
آدمکش، پوتین به پا دارد و پلیس مهربان محله هم پوتین! اما این کجا و
آن کجا… هر پارچۀ سفیدي پرچم صلح و نجات نیست و هر سفیدپوش،
منجی نیست. جوخههاي نسلکشی و جنایت، عناوین لطیفی براي خود
دست و پا کردهاند؛ شاید از همان روز که به ارتش هیتلر “ نازي” گفتند!
نازيها فروریختند و مشق شبی شدند براي سازمانهاي عظیمی که نازي
سیرت، بر خود اسامی پرطمطراق نهادهاند. سازمان بهداشت جهانی(!)
مرکز پیشگیري و کنترل عفونت سازمان سلامت (شما بخوانید خط تولید
مرض و خط فروش دارو).
و امروز ژنرالهاي سفیدپوش بندهاي پوتین خود را براي فریب و
چپاول محکم کردهاند و اگر نیاموزیم که در پس فتاوي آنها و وقایع
مشکوك جهان چه انگیزه هاي شومی نهفته؛ شاید زندگی برایمان بردگی
بی جیره و مواجبی شود که غایت مطلوب ژنرالهاست و شیوهاي نوین از
رهبري بر جسم و فکر. جهان پسافریب و بدتر از آن جهانی که نداند چه
فریبی خورده است جهانیست مملو از رنج و بردگی! که شاید اصلاً بدون
فریب هم، چنین باشد.
از آنجا که قویاً معتقدم مسئلۀ شیوع دنبالۀ زیادهخواهیها و
جهانگشاییهاي عدهاي قلیل است که در گذشته به مدد سرنیزه و تازیانه
بدان دست مییافتند و امروزه به مدد ویروس و رسانه، براي شرح بهتر
شیوع از کتاب تاریخ و دو رویداد نظامی تاریخ را به امانت گرفتهام.
در ویتنام (که شاید قیاس آن از نظر 1 نخست فاجعه روستاي میلاي
ماهیت با مسئلۀ شیوع چندان هم، صحیح نباشد اما از حیث وحدت
ملاك و اوصاف دستجات دخیل در واقع مثالی بهتر از آن براي مسئلۀ
شیوع در ذهن نداشتم) و دیگري بزرگترین عملیات فریب در قرن پیش و
2 دوران جنگ جهانی دوم در نرماندي
. از آنجا که به قول پاپ فرانسیس
1 Mylai 2 Normandi
12 / کرونا فریب قرن
“امروزه مردم جهان صلح را گم کرده و دائم در حال جنگ هستند” به
نظر میرسد استمداد از جنگ و ادبیات جنگ، زبان مشترك تمام
انسانها باشد و به فهم بیشتر مسئلۀ پیچیده فریب کمک کند.
حامد رئیسی – آبان 1399
“ما در آستانه یک تحول جهانی هستیم. تنها چیزي که نیاز
داریم یک «بحران دقیق و بزرگ» است که ملتها در پی آن
1 نظم نوین جهان را بپذیرند. ”
(دیوید راکفلر)
خطاهاي شناختی
“سرانجام کشیش که شکی در اعتقاد و ایمان وي ندارد
میپرسد، فرزندم چه چیز شما را آزار میدهد؟
اما تو توانایی پاسخ به چنین سوالی را نداري!
نه تنها از گفتن، که از فکر کردن به آنچه من میدانم
ناتوان هستی!
کمبود تو یک دلقک است! ”
هاینریش بل، عقاید یک دلقک
شاید این جمله را به کرات شنیده باشیم که لحظهاي اندیشیدن از
هفتاد سال عبادت ارزشمندتر است! آیا تا به حال از خود سؤال کردهایم
که چگونه لحظهاي “اندیشه” میتواند ارزشمندتر از هفتاد سال عبادتی
باشد که حتی ممکن است انجام مناسک آن براي یک روز هم از نظر
جسمی و روحی دشوار باشد؟ مسلمان که باشیم براي عبادت میبایست
نیمه شب از خواب شیرین برخیزیم، بر دست و صورت خود آب بپاشیم و
ستون فقرات و زانوها را در جهت جغرافیاي اعتقادات قدري به سختی
بیندازیم و یا روزهاي متمادي و ساعات طولانی خود را از آب و غذا
1 Common sense 2009 ,Larry Flynt
14 / کرونا فریب قرن
محروم سازیم، مال و ثروت خود را ببخشیم و تمام روز مراقب باشیم که
اندك نجاستی البسهمان را از طهارت خارج نکند. مسیحی و یهودي و
زرتشتی هم که باشیم باز مناسکی از این قبیل برایمان موجود است که
نوعاً دشوار میباشد و هزینههاي جسمی و روحی بسیار دارد. حال
اندیشهاي که ممکن است لحظهاي در بستر نرم و گرم واقع شود و یا در
صبحی دل انگیز در کنار پنجرهاي که از آن بارش باران را با قهوهاي گرم
به نظاره نشستهایم رخ دهد، چگونه از هفتاد سال عبادت دشوار
ارزشمندتر میگردد؟
در حقیقت اندیشیدن امري دشوار و کمیاب است. بشر دائم در این
در حالی که شاید به ندرت 1 وهم است که میاندیشد و تصمیم میگیرد
اندیشهاي کرده باشد! چرا حتی فکر کردن خود نیاز به مقدماتی دارد که
تهیه آنها براي همه انسانها مسیر نبوده و حتی براي گروهی محدود که
بتوانند این مقدمات را فراهم کنند نیز امري دشوار و بعضاً تلخ میباشد،
چنانچه انسان قادر شود “لحظهاي” بیندیشد بیدرنگ به این نکته پی
خواهد برد که انجام سالها عبادت از اندیشیدن آسانتر است.
توهم توطئه یا شیپور جهالت؟
“الفباي بردگی بدین قرار است: هرچه نوشته شده است
صحیح و درست است.شیوع بردگی در جوامع مدرن با میزان
استفاده از برچسب تئوري توطئه ارتباطی مستقیم دارد. ”
مؤلف
دانش پزشکی در سیر تکوین خود روزگار پر فراز و نشیبی را پشت
سر گذاشته است. کمی قبلتر از طبیان مذهبی که پس از ندبه در
کنیسه عمل جراحی ختنه انجام میدادند، یا کمی قبلتر از آنکه
کشیشان فلوشیپهاي تخصصی درمان عفونتهاي تبدار به وسیله
زیگموند فروید، روانکاوي روزمره، باروخ اسپینوزا 1
پیشگفتار / 15
بخارهاي مقدس و سرودهاي عصرگاهی را کسب کنند، اندکی قبل از
آنکه دکان سلمانی کلینیک فوق تخصصی دندانپزشکی و جراحیهاي فک
و لثه باشد و هروئین داروي رفع سردرد، علم پزشکی و علوم طبیعی
روزهاي دردناكتري را میگذرانید. فرزندان انسان براي نیرومند شدن و
سلامتی بیشتر اجساد پدران خود را با اشتها و بیادویه میل میکردند!
براي بارور شدن زمین و نزول باران نوزادان خود را به پیشگاه خدایان
قربانی میکردند و یقین داشتند که مدح خدایان موجب بهبودي
خونریزيهاي معده میگردد و در این روش ابداً مورد مخالفت و استهزاء
قرار نمیگرفتند، چرا که سازمانهاي جهانی بهداشت و وزارات بهداشت و
مراکز تحقیقات آن زمان! (که معتبرترین مراجع به شمار میرفتند) با
انجام تحقیقات و مطالعات فراوان به این نتیجه رسیده بودند که مثلاً
خوردن پیکر مرده پدر موجب نیرومندي فرزندان میشود و روح پدر در
و این یافته را در مقالات و کتب مرجع خود 1 جسم آنها حلول میکند
ثبت کرده بودند.
چه کسی جرأت داشت به خداوندگاري پادشاهان مصر تردید کند
وقتی تمام مراکز علمی آن زمان از کتابخانه مرکزي تیبس گرفته تا مرکز
پژوهشهاي معبد آمون با دلیل و مدرك اثبات کرده بودند فرعون
خداست و هزار مقاله و ژورنال بر روي پاپیروس موید این ادعا بود. چه
بسیار کاهنانی که محققین آن دوره بودند با شور و هیجان از بینا شدن
کوري گفته بودند که فرعون را با جان و دل ستایش کرده است و شاید
کمی آنسو تر واعظین شهرهاي آمریکاي جنوبی (معادل رسانههاي
جمعی امروز) از معجزات خون دختر باکره در درمان جنون سمینارهایی
در معابد برگزار میکردند و از جدیدترین یافتههاي محققین خود از اثرات
خوردن تخم لاك پشت در درمان شب ادراري رونمایی میکردند.
اگر بنی بشري در آن زمان نسبت به قربانی کردن نوزاد، خوردن جسد
پدر و حتی خداوندگاري فرعون تردید میورزید عکسالعمل مردم و
مجامع علمی آن زمان نسبت به وي چه بود؟ پاسخ کمی دردناك است!
زیگموند فروید، آینده یک پندار 1
16 / کرونا فریب قرن
“ضد علم، مبتلا به توهم توطئه، دانش ستیز!!” حتی تصور چنین چیزي
نیز هولناك است که فردي به جرم اعتراض به قربانی کردن نوزاد ضد علم
و خرافه پرست محسوب شود! اما سابقه محاکمه دانشمندان حتی در
روزگاران نزدیکتر به جرم اعتقاد به کروي بودن زمین با همان برچسب
“ضد علم”، نشان میدهد تاریخ با اینگونه جهالتها بیگانه نبوده است.
تاریخ مالامال از خونهاي ریختهايست که به جرم ضدیت با علم و
دانش روزگار خود آن مجازات شدهاند. مثلاً روزگاري که مراکز علمی و
آکادمیک اصرار بر مرکزیت زمین داشت و گالیله مدعی گردش زمین به
دور خورشید شده بود، گالیله رفرنس مکتوب و چاپ شدهاي از مراکز
کلیسا(دانشگاههاي آن زمان) نداشت که بر روي آن کروي بودن زمین و
گردش زمین به دور خورشید درج شده باشد، اما کتاب مقدس و
رفرنسهاي دانشگاهی آن زمان به کرات به تخت بودن زمین و گردش
ماه و خورشید و ستارگان به دور زمین گواهی داده بودند و پذیرش این
مسئله بسیار دردناك است که علوم رایج امروزي در روزگارانی پیشتر از
این توهم توطئه، کفر و گزارههایی “ضد علم رایج” بودهاند حتی جاذبهاي
که نیوتن از آن سخن گفته بود… و اگر هنوز مصمم هستید تفاوت
“دانش” و “گزارههاي مکتوب رایج” و مثبوت توسط مراجع رسمی را
بدانید لازم میآید خاطرهاي از سینوهه را از نظر بگذرانید.
سینوهه پزشک مخصوص فرعون غم انگیز ترین خاطرات زندگی خود
را چنین شرح میدهد:
در شهر مردگان مصر، بردهاي را دیدم که گوش و بینی او را بریده
بودند. از او شرح زندگانیش را پرسیدم. گفت کشاورزي بوده که مزرعهاي
کوچک داشته و در کنار دهقانی متمول و قدرتمند به نام آنوکیس که هم
زمینهاي بیشتري داشته و هم دامهاي بیشمار، زندگی میکرده است.
آنوکیس دلباخته دختر کوچک وي میشود و چون با مخالفت وي مواجه
میشود در محکمه شهر مدعی میشود دهقان فقیر مبلغی پول از وي وام
گرفته و آن را مرجوع نکرده است. غلامان پر تعداد آنوکیس به نفع ارباب
خود شهادت میدهند و پس از مجازاتهاي جسمی فراوان گوش و بینی
دهقان فقیر را بریده، و دادگاه مصر او را به کار طاقت فرسا در معدن
پیشگفتار / 17
محکوم مینماید. اموال کشاورز به نفع آنوکیس ضبط میشود، زن و
فرزندان او به بازار برده فروشها سپرده شده و دختر کوچک کشاورز به
عنوان کنیز در زمره اموال آنوکیس در میآید! اکنون کشاورز بیگوش و
بینی پس از ده سال کار اجباري در معدن به موجب عفو رحیمانه فرعون
آزاد شده و با سینهاي سرشار از بغض و نفرت در جستجوي قبر آنوکیس
به شهر مردگان آمده بود تا از خدایان بخواهد وي را به عذابی سخت
دچار کنند. سرانجام قبر آنوکیس را یافت و چون سواد خواندن و نوشتن
نداشت از من درخواست کرد تا نوشتههاي روي قبر را براي او بخوانم و
من با صداي بلند نوشتههاي روي قبر را براي او خواندم؛
“من آنوکیس هستم. همواره از خدایان ترسیده و خمس محصولات
خود را به خدایان دادهام. هیچکس در مزارع من گرسنه نماند و در
مجاورت کشتزارهایم نیز کسی گرسنه نماند، چون در سالهایی که
محصولی نداشتند من از محصول خود به آنها میدادم. من اشک چشم
یتیمان را خشک میکردم و در صدد بر نمیآمدم طلب خود را از زنان
بیوهاي بستانم که شوهرشان به من مدیون بودند. اگر گاو کسی ناپدید
میشد من به او یک گاو میبخشیدم. باشد که خدایان از من راضی
باشند.”
هنگامی که خواندن کتیبه را به اتمام رساندم دیدم مرد بینی بریده به
گریه در آمده و با تضرع فراوان از خدایان طلب پوزش و مغفرت میکرد،
از او پرسیدم براي چه گریه میکنی؟ گفت براي اینکه من در مورد
آنوکیس اشتباه میکردم و این مرد بسیار نیکوکار و با شرافت بوده! که
اگر چنین نبوده بر روي قبر او چنین نمینوشتند، زیرا هرچه نوشته شده
است درست و صحیح است.
در این هنگام بود که متوجه شدم چرا حماقت و جهل بشر از بین
نمیرود. کاهنین معبد با استناد به کتاب مردگانی که خود نوشته بودند و
مدعی شده بودند از جانب خداست مردم را برده خود کرده بودند
1
.
(چیزي شبیه وضعیت فعلی علم و دانش تجارت زده).
سینوهه پزشک مخصوص فرعون، میکا والتاري 1
18 / کرونا فریب قرن
در شناسنامه نانوشته بردگی پس از اسم و فامیل جملهاي با این
مضمون وجود دارد: «هرچه امروزه نوشته و چاپ شده است صحیح می
باشد!»
اگر از شرح غم انگیزترین داستان زندگی سینوهه براي مرد بینی
بریده متأثر و متأسف شدهاید با تمام احترام باید عرض کنم که اکنون
مرد بینی بریده در حال گریه و زاري بر جهل و بردگی مردم قرن 21
میباشد.
در جهان چیزي تغییر نکرده و به قول عبارت بینظیر محمود دولت
آبادي در شاهکار“کلنل” جهل و ستم مانند خضر جاویدان تنها یونیفورم
خود را تغییر داده و میدهد. جهان هنوز در همان ماتریکس معرفتی قرار
دارد و با همان منطق معبدي و دستگاه وابسته به ثروت و مذهب بر
جهان حکم میراند.
امروزه نیز بشر هر آنچه نوشته شده و تبلیغ میشود (رفرانسها و
مراجع رسمی) را چنان درست و صحیح قلمداد میکند که راه بر هرگونه
تشکیک و کنجکاوي مسدود میسازد و هر ادعاي جدید را در صورت
مغایرت با رفرنسهاي مکتوب و مطبوع با برچسب «توهم توطئه» به
همان جایی میفرستد که دانشمندان را در طول تاریخ حیات خود
فرستادهاند، تا دانشمندان محبوب چند نسل بعد باشند و منفوري مطرود
در زمان حیات خود. تا جایی که نیکولا تسلا، این نابغهي بیتکرار در
نامهاي به مادر خود مینویسد؛ دانشمند بودن هیچ چیز جز توهین و
تحقیر برایم به ارمغان نیاورده است، تا جایی که فرویدها و نیچهها
متقلبانی شارلاتان لقب میگیرند و حیات را با رنج و دردي شاعرانه به
انتها میرسانند. هرچه نباشد آنها نیز به واقعیات علمی زمان خود شک
کرده بودند و مدعی شده بودند که حقیقت چیز دیگريست که تلاش
میشود با زور رفرنسهایی که پیکره علم و تجارت کنونی را تشکیل
میدهد، پنهان بماند! کشفیات تسلا با تجارت آهن آلات و مس و سایر
ادوات شبکه الکتریسیته ناسازگار بود، نظریات فروید با منطق کلاسیک
اروپا که هنوز رنگ و بوي مسیحیت داشت و عقل را پادشاه انسان
میدانست نه نیرویی به نام ناخودآگاه و به همین ترتیب این دانشمندان
پیشگفتار / 19
بزرگ که به زمانی بعد از حیات خود تعلق داشتند با برچسبهاي
ناشایست حیات خود را به سرانجام رساندند. حال امروزه اگر فردي مثلاً
مدعی شود که واکسیناسیون امري غلط بوده که موجب شده در مقابل
کاهش چند بیماري عفونی انبوهی از بیماريهاي دیگر افزایش یابد (در
بخش سه مفصلاً خواهیم خواند) با چه چیزي مواجه میشود جز انبوهی
از تحقیقات کمپانیهاي داروسازي که گردش مالی آنها با ذخایر نفتی
برخی کشورها برابري میکند و سالانه هزینه هزاران تحقیقات و پژوهش
را تقبل میکند تا اثبات کند محصولاتش فاقد خطر است. آیا صاحب
ادعاي فوق میتواند براي ادعاي خود سند و مدرکی مکتوب و علمی
بیاورد؟ شاید به همان اندازه که میتوانست در مصر باستان براي خدا
نبودن فرعون ادله و شواهد ارائه کند.
جهان علم آوردگاه نبرديست میان دانش رایجی که هزاران مستندات
مکتوب براي آن وجود دارد و تردیدهایی علمی که با آنها مخالفت
میورزد. لذا ممکن است امروزه شگفتی ما از شنیدن ادعاي خطرآفرین
بودن واکسنهایی که جملگی پزشکان و رسانهها از بیخطر بودن آن
سخن میگویند به اندازهاي باشد که ساکنین تمدنهاي باستان از
شنیدن اثربخش نبودن قربانی کردن نوزادان بر روي تغیرات اقلیمی و
بارندگی آن را تجربه کردهاند.
پس اگر امروز در مقابل ایدههاي مخالف و اذهان کنجکاوي که به
واقعیات رایج مشکوك شدهاند پوزخندي تلخ زده و بلافاصله کلمه توهم
توطئه را از اعماق تارهاي صوتی خود فرا میخوانیم، ما در حال تبعیت از
غریزه باستانی و برده مآبانه خود هستیم و به اصول شناسنامه بردگی
پایبندي کردهایم و این مسئله دلیلی بر فرزانگی و هوشمندي ما نیست!
شبیه بردگان مصري که اگر به آنها میگفتیم فرعون خدا نیست و ادعاي
خداوندي او صرفاً بهانهايست براي بیگاري کشیدن از شما و تصاحب
زمینهایتان، بلافاصله شما را متهم به توهم توطئه به زبان باستانی خود
میساختند و فرعون را خدایی مهربان میخواندند و با لحنی مملو از
منطق فریاد بر میآورند که “مگر کوري و نمیبینی همه مردم فرعون را
سجده میکنند و صدها مراکز سازمانی بر این عقیدهاند که فرعون
20 / کرونا فریب قرن
خداست و هزاران کتاب و مقاله و پژوهش در کتابخانه معبد و دربار
موجود است که اثبات کردهاند ما جزوي از اموال فرعون هستیم؟ آیا تو
بیش از فلان وزیر دانا و فلان کاهن و فلان طبیب درباري میدانی؟ اگر
فرعون خدا نیست پس چرا تاکنون این جمعیت از محققین، دانشمندان و
سرداران در تاریخ مصر باستان بدین موضوع اذعان نکردهاند؟”
به قول هریت تابمن
1
؛ “به راستی در آزاد کردن بردگان زجرآورترین
مرحله متقاعد کردن بردگان به این است که برده نیستند” و آزادند! شاید
به همین خاطر است که اریک فروم انسان را موجودي بردگی طلب
میداند تا آزادي طلب، چرا که گویی ساختار عصبی و فیزیولوژیک وي
بیشتر با بردگی و ذوب در سیستمهایی کنترل شونده مأنوس است تا
. در خصوص اینکه جهان تکنولوژي و ارتباطات محور 2 آزادي و بیقیدي
امروز تا چه اندازه با مصر و یونان باستان تفاوت دارد در بخشهاي بعد
بسیار خواهیم خواند. اما این جهل از کجا ناشی میشود و چه عواملی
مانع خرَد ورزي و آگاهی انسان میگردد؟ چه عواملی سبب شده تا نوع
بشر به همین راحتی فریفته شده و به مانند بردگانی در همه ادوار به
خدمت نیرویی مافوق اراده خود درآید؟ چه عاملی بشر را در مقابل فریب
قرن حاضر یعنی شیوع ویروس کرونا به مانند مسخ شدگانی سراسیمه در
آورده است؟
از جمله افرادي که تلاشهاي وي براي آزادي بردههاي سیاه پوست و الغاي بردهداري زبانزد 1
روانشناس مشهور آلمانی، وي علاقه و استقبال مردم از حکومتهایی که انسان را بیشتر 2است.
محدود کرده و آزاديهاي کمتري براي وي فراهم میآورد (نظیر حکومت نازي آلمان و
حکومتهاي کمونیستی) را دلیلی بر این ادعاي خود میداند.
پیشگفتار / 21
الفباي بردگی و فریب
موارد بیشماري در جهان درون و بیرون انسان وجود دارد که مانع
اندیشه و خرَدورزي انسان میشود. در علم روانشناسی این موارد به
موسوماند. 1 خطاهاي شناختی
خطاهاي شناختی راههایی براي حفظ و تأیید قوانین و فرضیات غلط
در ذهن افراد بوده که به مانند تلههایی نامرئی انسان را از صحیح
اندیشیدن محروم ساخته و اجازه نمیدهد انسان اندیشۀ سالم و شفافی
در کتابی معروف بهنام هنر 2 داشته باشد. نویسندهاي به نام رولف دوبلی
شفاف اندیشیدن به زبان ساده فهرستی از 90 خطاي شناختی را ارائه
میدهد که براي صحیح اندیشیدن و تحلیل و تصمیمی صحیح میبایست
از دام این 90 خطاي ذهنی رها شده باشیم، در غیر اینصورت نمیتوانیم
ادعا کنیم اندیشیدهایم. به بیان دیگر این خطاهاي شناختی الفباي بردگی
و فریب بوده و میتوان با تمسک به آنها هر جامعهاي را بدل به یک جمع
از بردگان مطیع و فرمانبردار نمود.
مسئلۀ فریب قرن مملو است از خطاهاي شناختی و دامهاي فکري که
هر یک به نوبه خود موجب غفلت و فریب جهانیان شده و به جرأت
میتوان گفت کمتر کسی توانسته است فراي این خطاها آنگونه که
شایسته است به این مسئله بیندیشد.
از بین خطاهاي شناختی چند خطاي شناختی در مسئلۀ فریب قرن
بسیار حائز اهمیت است:
1 .خطاي تأیید اجتماعی
2 .خطاي مرجعیت
3 .خطاي هزینه از دست رفته
4 .خطاي تأیید
5 .توهم اخبار
نویسنده و اقتصاددان مشهور سوئیسی 2 Biases Congentional 1
22 / کرونا فریب قرن
6 .خطاي عمل
7 .خطاي پاداش بیش از اندازه به محركها
اگر بنا بود فریب قرن به سادگی توسط همه افراد درك شود که
مسلماً نمیتوانست به عنوان یک فریب بکار رود، به همین خاطر تلاش
میکنیم به بیانی ساده به توضیح خطاهاي شناختی و الفباي فریب
بپردازیم تا بدانیم، چه اندازه اسیر دامهاي فکري شدهایم و فریب قرن را
با دستهاي خود رقم زدهایم.
حامد رئیسی – 1399
بخش اول
“در گله حیوانات باورهاي جمعی به عنوان یک حقیقت
در نظر گرفته میشود، اما در انسانها وضعیت قدري متفاوت
است. انسانها براي چنین رویهاي آموزشگاهها و مراکز
تربیت عالی متعددي ساختهاند. ”
مؤلف
پردة اول فریب
مادرِ فریب، اتحاد ماشینهاي تحمیق و اربابان سرمایه
(اگر پنجاه میلیون نفر هم، چیز احمقانهاي بگویند آن چیز کماکان
احمقانه است)
خطاي شناختی شماره یک: تأیید اجتماعی
فرض کنید در یک مجلس پر ازدحامِ میهمانی نشستهاید، فردي وارد
شده و همه به احترام وي از جا بر میخیزند ناخودآگاه شما نیز چنین
خواهید کرد و حتی اگر چنین نکنید مدام با احساسی مبنی بر
بیاحترامی خود را سرزنش خواهید کرد.
فرض کنید براي اولین بار با مترو به ایستگاهی آمدهاید که تاکنون
بدانجا نیامده بودید، سیل مسافرین پس از باز شدن دربهاي قطار به
سمتی خاص رهسپار میشود و شما گمان میکنید مسیر درب خروجی
از همان سمت است، لذا با جمعیت همراه میشوید.
تأیید اجتماعی که برخی به آن غریزه جمعگرایی نیز میگویند، تأکید
میکند که وقتی افراد مانند دیگران عمل کنند احساس میکنند
رفتارشان “درست” بوده است. به عبارت دیگر هرچه تعداد بیشتري از
24 / کرونا فریب قرن
مردم عقیده خاصی را دنبال کنند این عقیده از سوي افراد عقیدة
مناسبتري تلقی میشود.
آیا چنین چیزي مضحک نیست؟
گاومیش استرالیایی با دیدن تعداد زیادي از گاومیشها که در حال
آب خوردن از یک برکه هستند بیدرنگ مانند آنها گمان میکند که آب
برکه سالم است، اما آیا انسان نیز چنین رویکردي دارد؟ متأسفانه پاسخ
مثبت است و این مسئله یکی از ترفندهاي دنیاي فروش و اقتصاد است.
انسان زمانی که در شرایط ناشناخته و نامطمئنی قرار میگیرد که
تاکنون تجربه نکرده است بیشترین تأثیرپذیري از اصل تأیید اجتماعی را
از خود نشان میدهد.
حال براي طراحی یک فریب و شاهکاري از جنس حیله کافیست
افراد را در شرایطی قرار دهیم که از یک سو برایشان نامطمئن و نا
آشناست (شرایط همهگیري یک بیماري مهلک) و از سوي دیگر گروه
بزرگی را وادار به انجام یکسري دستورالعملها و نیز پایبند به یکسري
اصول نماییم (انجام پروتکلهاي بهداشتی و وحشت و استرس). بیتردید
اکثر افراد بنا بر خطاي شناختی تأیید اجتماعی بدون اینکه در صحت
مسئله و ابعاد پنهان آن کنجکاوي کنند بدان عمل خواهند کرد. جالبتر
اینکه همین گروه به مانند اهرمی پر قدرت بر گروه کوچکتري که شاید
به این رفتار عمل نکردهاند فشار آورده و تلاش میکنند آنها را نیز با خود
همراه سازند.
اگر مایلید بدانید تا چه اندازه به این خطاي شناختی گرفتار شدهاید
لازم است ببینید در زندگی روزمرة خود و در پاسخ به پرسشهاي طرح
شده تا چه اندازه از کلمهي «همه» استفاده میکنید؟!
مثلاً اگر از شما بپرسند چرا به فروشگاهی هجوم برده و مواد غذایی را
به مقدار بیش از نیاز خود خریداري کردید؟ بگویید چون «همه» این کار
را میکردند.
یا وقتی از شما سؤال شود چرا دستهاي خود را دهها بار با الکل ضد
عفونی میکنید؟ بگویید چون «همه» این کار را میکنند.
پرده اول فریب / 25
براي روشن شدن موضوع حال سري به تاریخ زده و برگی از خاطرات
تلخ تاریخ را مرور کنیم؛
در سال 1965 ارتش آمریکا به خاك ویتنام یورش میبرد و علیرغم
برتري در نفرات و جنگ افزار در کوتاه زمانی شکستهاي پی در پی را از
نیروهاي ویتنام متحمل میشود. چریکهاي ویتنامی موسوم به ویت
کنگ مانند اشباحی در جنگل ظاهر میشدند و شبیخون میزدند و به
همان سرعت نیز ناپدید میشدند، گاهی در سکوت محض با پرتاب
تیرهاي سمی از فراز درختها و لابلاي گیاهان جنگلی در کسري از
دقیقه دهها تفنگدار آمریکایی را به قتل میرساندند و گاهی سربازان پس
از بیداري از خواب با صحنۀ تکان دهنده “سرهاي بریده شدة همقطاران
خود” مواجه میشدند. شاید کسی گمان نمیکرد که ارتش مجهز و
سربازان ورزیده و تا بن دندان مسلح آمریکایی چنین مغلوب سربازانی
پابرهنه و ریزاندام شوند. دیري نگذشت کابوس ویت کنگها از سربازان
آمریکایی، ارتشی خسته و افسرده، مبتلا به اختلالات روانی و ناکام پدید
آورد تا جایی که حتی سالها پس از جنگ، کابوس ویت کنگها، کهنه
1 سربازان بازنشسته آمریکایی را راهی آسایشگاههاي روانی میساخت
.
رنج و مرارتهاي جنگ، مشاهدة مرگ هم قطاران به فجیعترین
شکل، مصائب جنگل و اقلیم ویتنام با آن پشههاي معروف و ناکامیهاي
نظامی، سربازان آمریکایی را از فرط نفرت و خشم به مرز جنون کشیده
بود.
در تاریخ 16 مارس 1968 گردان سوم تجسس از نظامیان آمریکایی
به امید یافتن مقرِ ویت کنگها به روستایی به نام “میلاي” حمله
میکنند. غالب ساکنین روستا کشاورزان سالخوردة گوژپشت و زنان و
کودکانی بودند که دارایی اندکشان را در سبدهاي حصیري به دوش
کشیده بودند و ساده لوحانه در اطراف روستا گودالهایی براي دفاع از
جان خود حفر کرده بودند. در دهکده خبري از ویت کنگها نبود و اساساً
شیوة آنها نیز بگونهاي نبود که در دهکدهاي مسکونی مقر خود را قرار
جنگ ویتنام، اثر فیلیپ گوین 1
26 / کرونا فریب قرن
دهند بلکه این جنگجویان مانند اشباحی نامرئی در گروههاي کوچک در
کمینگاههاي جنگلی خود بسر میبردند اما فشارهاي روحی و روانی و
جنونهایی که مختص جنگهاي فرسایشی است، سربازان را به ارتکاب
جنایتی هولناك ترغیب کرد…
در اندك زمانی بیشتر دختران روستا مورد تجاوز قرار گرفتند، زیرا
ممکن بود همسر و دختر یکی از ویت کنگها باشند، نوزادان و کودکان
به گلوله بسته شدند چون ممکن بود در آینده تبدیل به ویت کنگ شوند،
زنان سالخورده مورد شکنجه قرار گرفتند چون ممکن بود براي
ویتکنگها سوپ طبخ کرده باشند. پیرمردهاي کشاورز گلوله باران
شدند چون ممکن بود براي ویت کنگها برنج کاشته باشند.
تصویر 1 -پیکر یک زن و فرزند وي پس از تجاوز و کشته شدن به دست
نظامیان آمریکایی
سربازان آمریکایی زنان و کودکان را به گلوله بستند و نوجوانها را به
درون گودالهایی انداخته و به منظور صرفهجویی در مصرف مهمات در
هر گودال چند نارنجک انداختند. پیرمردها و پیرزنها را به فجیعترین
شکل به قتل رساندند و در ساعات ابتدایی صبح تقریباً در دهکده جز
پرده اول فریب / 27
حیواناتی که موفق به فرار و اختفا شده بودند موجود زندة دیگري به
چشم نمیخورد، فاجعۀ میلاي در دو کلمه خلاصه میشود؛ “جنایتی
وحشیانه”
تصویر 2 -بیشتر مردم غیرنظامی میلاي در حمله نظامیان آمریکایی به
فجیعترین شکل، با شلیک مستقیم به قتل رسیدند.
بعدها یکی از سربازان در خاطرات خود چنین مینویسد که “ما آنقدر
از اهالی دهکده کشتیم که دیگر فراموش کردیم هرگروه را به چه شکلی
1 کشتهایم
“
اما فرداي آن روز در آمریکا اوضاع به شکل دیگري بود… مضمون و
تیتر روزنامههاي آمریکایی به این شکل بود که “صدها چریک ویت کنگ
در شاهکاري نظامی توسط ارتش قدرتمند آمریکا به محاصره درآمده و
دلاوريهاي سربازان ما آنها را به هلاکت رسانید، سربازان رشید آمریکایی
پس از نبردي دشوار توانستند نیروهاي ویت کنگ را به عقب رانده و
1 Report of the Department of the Army Review of the Preliminary
Investigations into the My Lai Incident (U) – Volume II – Book11
28 / کرونا فریب قرن
روستاي میلاي را از لوث وجود این اشرار پاك کند” برنامههايتلویزیونی
سراسر سرودهاي حماسی بود و صحنههایی غرور آفرین از نمایش قدرت
و اقتدار! مردم با چشمانی خیس از غرور به اخبار جنگ گوش میدادند و
اگر سربازي زخمی جهت مداوا به خاك میهن بازگردانیده میشد وي را
غرق در گل و بوسههاي شکوه و افتخار مینمودند. حال آنکه حقیقت چیز
دیگري بود و تا مدتها بعد پس از اعتراف سربازان و عکاسان آمریکایی
1 کسی از این فاجعه انسانی چیزي نمیدانست
. به طرز جالبی جنایتی
وحشیانه به یک فتح الفتوح قهرمانانه تبدیل شد.
تصویر 3 – نصب پرچم آمریکا بر روي پشت بام یکی از اماکن ویتنام به
نشانه پیروزي
اگر در آن روز در یکی از ایالات آمریکا از مردي در خیابان سؤال
میکردیم که از چه بابت جشن گرفتهاي چه پاسخی میداد؟ حتماً
میگفت چون ارتش کشورش به فتوحات و موفقیتهاي رزمی رسیده
است! نور بر تاریکی پیروز شده است! قهرمانان ما اهریمنان چشم بادامی
را شکست دادهاند…!
1 Cover-up: [the Army’s secret investigation of the massacre at Mylai
4& Sexual Assault and the My Lai Massacre: The Erasure of Sexual
Violence from Public Memory of the Vietnam War-national library
پرده اول فریب / 29
حال اگر از وي سؤال مینمودیم که این موضوع را “از کجا میداند”
چه پاسخی میداد؟ احتمالاً میگفت چون «همه» بر وقوع این رخداد
اتفاق نظر دارند! یا ممکن بود با لبخندي طعنهآمیز بگوید مگر
نمیبینی«همۀ» مردم جشن گرفتهاند؟ و شاید با اندکی چاشنیِ توهین و
کمی صداي بلند میگفت مگر عقلت را از دست دادي و نمیبینی که
«همه» خوشحال هستند؟
و حال این «همه» از کجا علم به وقوع چنین موضوعی یافته و به این
باور رسیده بود که در ویتنام ارتش آمریکا به پیروزي شکوهمندانهاي
رسیده؟ “رسانهها”، تلویزیون، رادیو و اخبارهاي رسمی که توسط
مسئولین ارائه شده بود، معجونی از سیاست و رسانه، جولانگاه خطاهاي
شناختی و میعادگاه ندانستنهایی بود که توهم دانستن به بار میآورد.
تنها اعضاي گردان سوم تجسس در میلاي حضور داشته و شاهد این
فاجعه بودند و هیچ یک از مردم آمریکا و جهان در آن نقطه نبوده که
شاهد این جنایت باشند، چرا که اصلاً نظامیان احدي را زنده نگذاشتند تا
گزارشی از این واقعه به جایی مخابره شود جز اینکه بعدها چند سرباز از
همین گردان که احیاناً تصاویر و ویدئوهایی نیز توسط دوربینهاي خود
ثبت نموده و فشارهاي روانی آنها را به افشاي این جنایت واداشته، به
وقوع چنین جنایتی اعتراف نمودند.
در حقیقت خطاي تأیید اجتماعی(و سایر خطاها که بدانها خواهیم
پرداخت) موجب شده بود کمتر کسی به این مسئله بیندیشد که شاید
حقایق به گونهاي دیگر باشد.
در جهان امروز ما براي اثبات صحت وقایع پیرامون خود چه ابزارهایی
در اختیار داریم؟ علم و معرفتهاي مدرن اغلب از باور سایر مردم و
صفحه نمایشگر تلویزیونها و رسانهها به ما میرسد و در بیشتر مواقع ما
مانند خانوادة سربازان آمریکایی تنها به نشریات و رسانهها استناد
میکنیم حتی اگر حقیقت چیزي خلاف آن باشد. کافیست در اطراف ما
عدة بسیاري به یک مسئله اتفاق نظر داشته باشند، در این صورت کمتر
کسی به خود زحمت تردید و تشکیک خواهد داد. حال اگر این مسئله
توسط رسانهها اعلام گردد دیگر کسی جرأت تردید نخواهد یافت! چه
30 / کرونا فریب قرن
کسی جرأت داشت در جزئیات واقعۀ میلاي در آمریکا سؤالی بپرسد؟ و
عکسالعمل به نظر چنین فردي چه چیزي بود جز عنوان “توهم توطئه”
1 این مسئله همان موضوعیست که امروزه بیشتر با عنوان ماتریکس
در محافل و اندیشکدهها مورد بحث قرار گرفته و شاید وصف آن قدري
دردناکتر از وصف احوال بردگان باستانی باشد.
در واقع امروزه برخلاف پیشرفت در حوزة ارتباطات و فناوري بازهم ما
از نظر دلالت دانستههایمان بر واقعیات مانند مردم آمریکا در هنگام
جنگ ویتنام هستیم که هر آنچه میدانیم از رسانهها و افرادي که آنها را
نمیشناسیم و صدق ادعاهاي آنها بر ما معلوم نیست، به دست
آوردهایم.این حقیقت تلخ باورهاي جمعی انسان است که به عنوان یک
«حقیقت» در نظر گرفته میشود. در اغلب موضوعات جهان با توجه به
اینکه ما در آن موضوع متخصص نبوده و یا اساساً آن موضوع را از نزدیک
ندیده و بررسی نکردهایم ناچار اظهارات رسانهها و مردم پیرامون خود را
میپذیریم. حتی اگر خلاف این موضوعات نیز اثبات شود بازهم زمانی آن
را خواهیم پذیرفت که رسانهها و اکثریت مردم بر همین مطلب اتفاق نظر
داشته باشند و یا دستکم تعداد همفکران ما افزایش یابد.
متأسفانه الفباي فریب و بردگی از جایی آغاز میشود که ما براي
اثبات وقایع پیرامون خود توجیهی سطحی و تنبلانه فراهم میکنیم به نام
رجوع به سایرین! و سایرین نیز عمدة دانش خود را از رسانهها بدست
آوردهاند. به این شکل که اگر از ما سؤال شود: چرا به چنین کار یا رفتاري
میپردازید نخستین دلیل ما براي آن این است که چون بقیه نیز چنین
میکنند. و این موضوع در تحقیقات روانشناسانه متعددي اثبات شده
است. تا به امروز چند بار با این پرسش مواجه شدهاید که چرا در بورس
سرمایهگذاري نکردي؟ مگر نمیبینی «همه» در حال انجام چنین کاري
هستند؟ چرا در صف خرید ارز نیستی؟ مگر نمیبینی «همه» چنین
میکنند؟
1 Matrix
پرده اول فریب / 31
معمولاً هر جا براي استدلال از لفظ «همه» استفاده میکنیم،
میبایست خطاي شناختی تأیید اجتماعی را به خاطر آوریم و البته خطر
قریب الوقوع بردگی را.
حال اگر امروز فردي مدعیِ آن شود که کرونا دروغ است و چنین
ویروسی اصلاً وجود نداشته (فرضاً، چون میدانیم چنین نیست) و ندارد
اولین پاسخی که به ذهن شما متبادر میشود چیست؟
نخستین پاسخ شما این خواهد بود؛ پس این «همه» مبتلا و این همه
کشته و بحران جهانی از چه بابت است؟ عدة زیادي مبتلا شدهاند و عدة
زیادي جان خود را از دست دادهاند، پس قطعاً چنین ویروسی وجود دارد.
«همه» اقتصادهاي کلان دنیا زیان دیده و جهان گرفتار بحرانی بی سابقه
شده، «همه» مشغول مراقبت از جان خود و عزیزان خود هستند و تقریباً
فردي بدون ماسک به چشم نمیخورد، مگر میشود «همه» دچار فریب
شده و اشتباه کنند؟
مادامی که شما براي این پرسش پاسخی جز این نداشته باشید
همانند فردي رفتار کردهاید که در پاسخ به اینکه «آیا خدا هست»
اینگونه پاسخ میدهد: این تعداد عظیم از انسانها به پرستش و جانبازي
براي خدا مشغولند، پس قطعاً خدا وجود دارد! یعنی بدون پشتوانۀ
معرفتی و سیره عقلایی صرفاً به تقلیدي کورکورانه پرداختهایم؛ مانند
همان آمریکاییهایی که در جشن پیروزي ارتش آمریکا در میلايِ ویتنام
به شادي میپرداختند چون دیده بودند «همه» چنین میکند و رسانهها
چنین میگویند.
میزان شیوع این خطاي شناختی با میزان استعمال کلمۀ «همه، این
همه و آن همه» ارتباط تنگاتنگی دارد. هر جامعهاي که در استدلال خود
از این الفاظ بیشتر استفاده کند، بیشتر در منجلاب این خطا فرو رفته
است و این جامعه رفتهرفته به جولانگاه شیادان، دلالان و فریبکاران بدل
میگردد. چرا که این خطاي شناختی از دیرباز دستمایۀ دلالان بازار سهام
و طلا و ارز بوده است. تاجایی که اخیراً رشتهاي به نام اقتصاد رفتاري را
به علم اقتصاد افزوده است و اگر مایلید نمونهاي از موفقیتهاي این فریب
و خطاي ذهنی را ببینید کافیست یک روز عدة کثیري را با هماهنگی
32 / کرونا فریب قرن
قبلی در صف یک فروشگاه (مثلاً صرافی و ارز فروشی) و یا یک رستوران
قرار دهید، بلافاصله جمعیت زیادي از مردم، بی آنکه دانشی در مورد ارز
و یا غذاي آن رستوران داشته باشند، به این صفوف خواهند
پیوست.کشورهاي جهان سوم مناسبترین گزینه براي اجراي این فن
فریب هستند. کافیست به هجوم مردم به صف خرید خودرو و ارز و سکه
پس از گرانی آن بنگرید.
ریشۀ چنین رفتاري در مغز حیوانیِ انسان قرار دارد؛ چرا که مغز
انسان بگونهاي تکامل یافته است که دائم در صدد دوري از خطر، مدیریت
و صرفهجویی در انرژيِ خود بوده و دائم به دنبال راههاي کم خطر و
میانبري است که کمترین انرژي را از وي اخذ کند؛ به همین خاطر وقتی
عدهاي کثیر را در حال انجام یک عمل مشاهده میکند مغز حیوانی
سریعاً اینگونه استدلال میکند که “لابد این افراد به چنین موضوعی
اندیشیدهاند، لذا نیاز نیست من انرژي زیادي صرف تحقیق و تحلیل
کنم.” مثلاً با دیدن صف مشتریان رستوران اینگونه استدلال میکند که
حتماً این افراد سابقاً از غذاهاي آن چشیده و کیفیت و طعم آن را تأیید
کردهاند و او نخستین نفري نیست که قرار است چنین تجربهاي داشته
باشد، و یا اینکه اگر جهان با بحرانی به نام شیوع، دست به گریبان است،
قطعاً عدة بسیاري در این موضوع تحقیق کرده و درستی آن بر آنها محرز
گردیده است و نیازي نیست من در این خصوص تحقیق و تفکري به
خرج داده و مولکولهاي حاوي انرژي را در قشر مغز تجزیه نمایم.
به همین سادگی بشر به مانند ماهیهایی که ممکن است در یک
آکواریوم نگهداري شوند در آکواریومی نامحسوس از رفتار و عقاید «همه»
اطرافیان و «رسانهها» فرو رفته که چه بخواهد و چه نخواهد دانشی که
توسط رسانهها و اکثریت عرضه میشود؛ تشکیل دهندة محفوظات و
دانش وي خواهند بود. در روزگاري که هر چه میدانیم و هرچه بدان فکر
میکنیم توسط رسانهها به ما تحمیل و دیکته میشود، داشتن اندیشهاي
مستقل، بسیار دشوار است و شاید به این خاطر است که حتی لحظهاي
اندیشه از هفتاد سال عبادت ارزشمندتر است. اندیشۀ مستقل چیزي
نیست که شما بابت داشتن آن مورد تقدیر و احترام جامعه یا همان
پرده اول فریب / 33
«همه» قرار بگیرید، بلکه حمل این اندیشه به مثابه حمل سلاحی مرگبار
براي رهبران و فریبکاران، تقبیح خواهد شد و به محض کسب آن
میبایست خود را براي تحمل رنجهاي بسیار آماده سازید.
در واقع سهل الوصلترین استدلال بشر در توجیه وقایع پیرامون خود
نگاه کردن به اطراف خود و ارائۀ باور و اعتقاد سایرین به عنوان اثبات
مدعاي خود است که نه تنها شیوة فرزانگان نیست بلکه سوابق تاریخی
بشر(فی المثل واقعۀ ویتنام) نشان داده که نمیتواند معیار صحیحی باشد،
بلکه نشانگر جهل و فریب خوردگیست.
این خطاي شناختی مانند سیلابی از جهل هر اندیشهي مخالفی را با
ابزار “طرد و مخالفت” نابود ساخته و راه را بر حکومت خرد ناهموار
میسازد.
معتقد است عوامل محیطی تعیین کنندة 1 روانشناسی بهنام اسکینر
رفتارهاي انسان است. نظر اسکینر این است که ما تحت کنترل پاداشها
و تنبیههاي بیرونی هستیم و ارادة آزاد زائیدة تخیلات ماست. یعنی
مادامی که یک رفتار ما مورد تکریم و استقبال محیط قرار گیرد صرفنظر
از اینکه رفتاري صحیح باشد یا غلط این رفتار تداوم خواهد یافت. بنابراین
طبیعیست که اگر ببینیم عدة زیادي در خیابانها در حال جشن گرفتن
براي پیروزي ارتش آمریکا در میلاي هستند و اگر ما نیز در این جمعیت
ذوب شده و جزئی از آنها باشیم مورد پاداش و استقبال قرار گرفته و با
این وصف حتی شک و تردید نسبت به اینکه آیا واقعاً آمریکا در میلاي به
پیروزي رسیده است نیز امري خلاف طبیعت انسان خواهد بود. به همین
خاطر هرگز این انتظار نمیرود که همۀ انسانها نسبت به مسائلی از
جمله: فریب قرن دچار فریب نشوند، چرا که اساساً چنین رویکردي به
معناي تبعیت نکردن از اصول طبیعی رفتاري انسان است که اسکینر
بدانها اشاره کرده است. لازمۀ چنین رویکردي “غیرطبیعی بودن و پشت
کردن به اصول رفتاري و طبیعی انسانیست!” اگر امروزه اکثر ساکنین
بروس فردریک اسکینر روانشناس معروف آمریکایی که مفهوم «شرطی شدن و جعبه اسکینر» 1
از معروفترین دستاوردهاي این دانشمند میباشد.
34 / کرونا فریب قرن
زمین به این باور رسیدهاند که ویروس کرونا یک ویروس مرگبار و کشنده
است که میتواند موجب مرگ آنها شود و این باور از سوي محیط به شما
القا شود، مادامی که شما نیز مانند این افراد رفتار کرده و به چنین باوري
برسید به دلیل اینکه این باور توسط محیط تغذیه شده و بدان پاداش
داده میشود (پاداشی از جنس همدلی، درك و احساس مشترك)، این
رفتار به شکلی ناخودآگاه در شما تداوم مییابد و اثر محیط اجازه
نمیدهد شما حتی در خلوت خود به این موضوع بیندیشید که شاید اصلاً
چنین موضوعی مانند واقعۀ میلاي ویتنام یک فریب است! مگر آنکه
خلاف طبیعت انسانی عمل کنید، یا بهتر بگویم خلاف عملکرد مغز
حیوانی که جزئی از ارکان همین انسان است.
حال ممکن است این سؤال به ذهن متبادر گردد که در شرایطی که
مثلاً مردم آمریکا در ویتنام حضور نداشتهاند چگونه از آنها انتظار داریم
اسیر فریب رسانه نشوند؟ چگونه انتظار داشته باشیم انسانها برخلاف
سیستم رفتاري طبیعی یک انسان عمل کرده و به چنین چیزي شک
کنند؟ آنهم زمانیکه فقط گروه اندکی در ویتنام شاهد ماجرا بودهاند؟ آیا
گزینۀ دیگري جز اعتماد به گفتههاي آنها وجود دارد؟
یا مثلاً در شرایطی که رسانهها مدعی میشوند روزانه 1000 نفر بر
اثر ویروس کرونا جان خود را از دست میدهند، طبیعتاً امکان بررسی
صحت این موضوع توسط مردم عادي وجود ندارد که بیمار و اجساد را از
نزدیک دیده و مستقیماً بررسی نمایند که آیا واقعاً این افراد بر اثر کرونا
جان باختهاند یا عامل دیگري مانند؛ ایست قلبی. در اینجا هم مانند مثال
ویتنام گزینۀ دیگري جز اعتماد بر گروه اندکی نیست که از نزدیک شاهد
ماجرا بودهاند و چارة دیگري جز اعتماد بر رسانهها نخواهیم داشت. ما
ناچاریم گوشمان به دهان نهادهایی باشد که “گفته میشود” در این
زمینه داراي صلاحیت هستند، حال چه کسی این را میگوید؟ «همه»
اینجا میبایست با یکی دیگر از حقههاي روانشناختی و خطاهاي
شناختی آشنا شویم؛
پرده اول فریب / 35
خطاي شناختی شماره دو: خطاي مرجعیت
نخست فرض کنید قصد دارید در یک دورة آموزشی آرایشگري
شرکت کنید. حال براي آموزش چنین مهارتی تنها دو مرکز و مرجع
رسمی براي آموزش وجود دارد که مورد تأیید نهادهاي دولتی بوده و دو
مرکز غیررسمی نیز وجود دارد که مورد تأیید دولتها نبوده و به عبارت
دیگر «مرجع» آموزش آرایشگري به حساب نمیآیند.
انتخاب شما کدام مرکز است؟ مرجع رسمی آموزش آرایشگري و یا
سایر مراجع؟ قطعاً مرجع دولتی! بویژه اینکه اگر هنرجویان مرجع معتبر
دولتی تعداد بیشتري داشته باشند، در اینصورت خطاي شناختی تأیید
اجتماعی نیز به کمک خطاي شناختی مرجعیت خواهد آمد.
سؤال اینجاست: اصلاً این مرجع، مرجعیت و مشروعیت خود را از کجا
آورده است؟ آموزشگاه مورد تأیید، مشروعیت خود را بواسطۀ صلاحیت و
لیاقت خود به دست آورده یا فقط رضایت دولت را با زد و بندهاي متعدد،
رانتها و روابط کسب کرده است؟
ریشۀ این خطاي شناختی نیز ساختار عصبی انسان میباشد که
ناخودآگاه با خود میاندیشد که عدة دیگري از جمله دولتمردان و
نهادهاي دولتی صلاحیتهاي مرکز نخست را به صورت کارشناسانه
بررسی نموده و دلایل محکمی براي اینکه آن را به عنوان مرجع اعلام
کنند داشتهاند، لذا نیازي نیست ما انرژي زیادي صرف تحلیل و تعمیق و
اندیشیدن بدین موضوع کنیم و دیگران اینکار را بجاي ما انجام دادهاند.
پس لزومی ندارد اصلاً به این مسائل فکر کنیم و خود صلاحیت این
مرجع را بیازماییم، چون نه ابزارهاي آن را در اختیار داریم و نه لزومی
دارد انرژي خود را صرف کاري کنیم که گمان میکنیم بارها انجام شده است.
رکن دوم فریب قرن، خطاي مرجعیت است
اما خطاي مرجعیت میتواند تبعات بیشتري از یک فریب گسترده
داشته باشد و گاه منجر به فجایعی انسانی شود و بیشتر تحقیقات
روانشناسی نیز به این بخش هولناك از خطاي مرجعیت معطوف شده است.
36 / کرونا فریب قرن
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید یک جهادگر داعشی با چه تفکر و
چشم اندازي کودکان و زنان را به گلوله میبندد و ابداً هم از این بابت
دچار عذاب وجدان نمیشود؟ آیا تاکنون خوابیدن یک تروریست تکفیري
را از نزدیک دیدهاید که چگونه غرق در آرامش و با تبسمی بر لب شب را
به صبح میرساند؟ بی آنکه از کشتن دهها زن و کودك در طول روز
آزرده خاطر شده باشد؟
اگر شما نیز از جمله کسانی هستید که در عکسالعمل به واژة فریب
قرن بلافاصله گفتهاید که “مگر میشود پزشکان و پیراپزشکان نیز دست
به جنایتی ناخواسته بزنند”، میبایست این اصل دردناك روان شناختی را
به ذهن بسپارید.
به این آزمایش معروف و تکان دهنده توجه کنید:
مردي که براي آزمایش آمده بود، دستش را در کاسهاي کرد که در
آن کاغذهاي مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود؛ قرار بود با چیزي
شبیه قرعهکشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش
شونده»؛ برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود.
هیچکس به مرد نگفت که روي تمام کاغذهاي داخل آن کاسه، نوشته
شده: «آزمایشگر» و اصلاً آزمایش شوندهاي در کار نیست. به همین دلیل،
در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر میکرد که در اتاق مجاور، مرد دیگري
نشسته است که قرعۀ«آزمایش شونده» به نامش درآمده. (یعنی بر حسب
اتفاق او در موقعیتی بالاتر از فردي دیگر قرار گرفته است)
ژنراتور را روشن کردند، هدف از آزمایش «ارزیابی اثر تنبیه بر روي
حافظه و کارکرد آن» بود. به آزمایشگر لیستی از کلمات و معانی آنها داده
میشد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود براي «آزمایش شوندة
اتاق مجاور» بخواند و سپس سؤالاتی چهار جوابی را براي او میخواند تا
ببیند آیا میتواند گزینۀ درست را انتخاب کند؟
آزمایش شونده (که در اصل وجود نداشت) با انتخاب یکی از چهار
کلیدي که پیش روي او قرار داده بودند، گزینۀ مورد نظرش را اعلام
میکرد. گاهی درست و گاهی نادرست.
پرده اول فریب / 37
هر بار که پاسخ نادرستی داده میشد، با فشار یک دکمه توسط
آزمایشگر، شوك الکتریکی به صندلی خالی مردي که در اتاق مجاور بود
وارد میشد؛ میزان شوك با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا میکرد.
طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صداي ضبط شدة فریاد مردي که
“مثلاً” در اتاق مجاور است بیشتر میشد.
بعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهرة «آزمایشگر» دیده میشد؛
گاهی میپرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟»
و مردي که با لباس سفید آزمایشگاه، بالاي سرش ایستاده بود توضیح
میداد که: «بله، باید ادامه دهیم. چارة دیگري نداریم»
به آزمایشگر گفته “نشد” که صداهایی که میشنود، صداهاي ضبط
شده است و واقعاً شوکی در کار نیست و اصلاً در اتاق دیگر فردي وجود
ندارد. او در مقابل خودش ژنراتوري را میدید که هر بار ولتاژش را بالا
میبرد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگري که در اتاق مجاور
است وارد میکند و صداي درد کشیدن او را میشنود.
این آزمایش 40 بار و با 40 نفر مختلف انجام شد. از این 40 نفر،
هیچکدام، وقتی شنیدند که طرف مقابل میگوید: من مشکل قلبی پیدا
کردم، آزمایش را متوقف نکردند. 25 نفر از آنها، حاضر شدند تا 450 ولت
شوك به طرف مقابل وارد کنند. این در حالی است که از 345 ولت به
بالا، صداي جیغ و اعتراض قطع میشد و به نظر میآمد که آزمایش
شونده، “یا مرده یا از هوش رفته است!” با این حال آنها به شکنجه دادن
خود ادامه میدادند.
نکتۀ دردناك این آزمایش که استنلی میلگرام آن را ترتیب داد، این
بود که: این مردها، شوك را به یک غریبه وارد نمیکردند. آنها در زمان
قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک
تصادف، آنها را به «آزمایشگر» تبدیل کرده و ممکن بود خودشان روي
صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.
آزمایش میلگرام در سالهاي بعد به شکلهاي مختلف تکرار شد و در
هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوكها را متوقف کرده و به
38 / کرونا فریب قرن
آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد. روایت
کارشناسان از آزمایش میلگرام.
توجه به مرجعیت (متخصصین یک حوزه) در حالی که گاهی همین
مرجعیت توانایی شناخت و تحلیل درست مشکلات را ندارد باعث خواهد
شد تا خواستههاي نامعقول خود را با نظرات آنان شکلی موجه بدانیم و
خواستهاي نامعقول را با شکلی معقول ارائه دهیم و انتظار نتیجه باشیم.
چکیدة این تحقیق این است: کافیست انسان در موقعیتی قرار بگیرد
که عضوي از یک مرجع و سازمان باشد (فردي سفیدپوش در مقام مافوق
در کنار آزمایشگر قرار داشته باشد)، بی درنگ تسلیم خواستههاي آن
مرجع خواهد شد و از هیچ عملی فروگذاري نخواهد کرد، حتی شکنجه و
جنایت.
پس از جنگ جهانی در دادگاه نورنبرگ جنایتکاران نازي که برخی از
آنها مسئول مرگ صدها و هزاران انسان غیر نظامی بوده و به شکل
بیرحمانهاي آنها را به قتل رسانده بودند، در توجیه اقدامات خود تنها یک
جمله میگفتند: مأمور بودیم و معذور! دستورات از جاي دیگري صادر
میشد. (حال ممکن است هریک از آنها داراي همسر و فرزند و احساسات
انسانی بوده یا بارها براي مرگ بچه گربه زیر شیروانی غمگین شده و در
صحنههاي دراماتیک سینما براي جدایی عاشق و معشوق اشک ریخته
باشند، اما خطاي مرجعیت از آنها افرادي سفاك و بیرحم ساخته بود،
چرا که خود قادر به اندیشه در این مورد نبودند که کاري که انجام
میدهند صحیح است یا غلط، بلکه با خود میگفتند؛ حتماً افراد دیگري
در بالادست و صادرکنندگان دستور به این موضوع اندیشیدهاند که این
اقدامات صحیح است، لذا نیازي نیست ما دربارة آن بیندیشیم.
آزمایش میلگرام: یک نتیجهگیري مهم داشت. هنگامی که در یک
موضوع مشخص مرجع و متخصص وجود دارد، نظر وي میتواند موجب
بیمسئولیتی ما شود. همان جمله معروف «مأمورم و معذور» که منجر به
سلب مسئولیت از خود و انجام کارهاي غیر انسانی (در آزمایش میلگرام
پرده اول فریب / 39
راضی شدن به ولتاژ بالاي 345 ولت حتی بعد از قطع شدن صداي
1 آزمایش شونده) خواهد شد
.
در انتها، نتیجهگیري رولف دوبلی:
هر وقت خواستی تصمیمی بگیري، به این فکر کن که چه مراجعی
ممکن است بر استدلالهایت اثر گذاشته باشند. وقتی به «یکی» از آنها
در واقعیت برخوردي، تمام تلاشت را بکن در برابرش مقاومت کنی.
خطاي شناختی مرجعیت میتواند از رئوفترین انسانها،
جنایتکارانی پدید آورد که گمان میکنند در حال فداکاري
هستند. مثلاً بیمارستانها را تبدیل به یک جوخه اعدام کرده و
افرادي با توهم خدمت و جانبازي دست به خون همنوعان
خود آلوده کنند بی آنکه بدانند اصل ماجرا چیست.
واقعیات براي آنکه به سمع و نظر مردم عادي برسد از دو گلوگاه عبور
میکند: (مثلاً فاجعۀ میلاي)
1 .مرجع اول: اظهارات افراد معتمدي که از نزدیک شاهد ماجرا
بودهاند (مثلاً گردان سوم تجسس ارتش آمریکا در میلاي)
2 .مرجع دوم: رسانههایی که این اخبار را نشر میکنند (مثلاً رادیو و
تلویزیون آمریکا که خبر پیروزي میلاي را نشر کرده است)
بدیهی است چنانچه یکی از این دو گروه شرط امانت را رعایت نکنند
وقایع به شکل غیرواقعی خود به مردم انعکاس داده میشود و مردم
گرفتار فریب خواهند شد (که شدند).
در خصوص شیوع ویروس کرونا و عالمگیري آن نیز این اصل صادق
است و دو گروه را در گلوگاه حقایق این بیماري قرار دادند که اوصاف آن
را به جهان منعکس میکنند و مردم عادي نه ویروسی از نزدیک دیدهاند
نه جسدي و در خوش بینانهترین حالت ابتلا و مرگ افرادي از نزدیکان
خود را مشاهده کردهاند که باز هم تشخیص علت نهایی مرگ و بیماري و
آزمایش معروف استنلی میلگرام، محمدرضا معراجی 1
40 / کرونا فریب قرن
افتراق اینکه آیا اصلاً عامل بیماري ویروسی به نام کروناست یا میکروب
دیگري همچون آنفولانزا و استرپتوکوك که در دایرة صلاحیت آنها
نمیباشد و براي این موضوع ناگزیر هستند به گروههاي زیر رجوع کنند:
1 .گروه کادر تشخیص و درمان که همگی تربیت شدة یک سیستم
واحد آموزشی هستند؛ جملگی بر مبناي اصول تربیتی و پذیرفته شدة
سازمان و نهادهاي جهانی سلامت، پرورش یافتهاند؛ این گروه در سراسر
جهان با الفبا و ادبیات واحدي آموزش دیدهاند و هرچند از اقوام و ملیتها
و نژادهاي مختلفی هستند اما همگی از یک اصول واحد بهنام پروتکلهاي
جهانی بهداشت پیروي میکنند و در دانشگاهها، واحدهاي درسی کم و
بیش یکسانی را میگذرانند؛ این گروه بهگونهاي تعلیم میبینند که در
زمینۀ حرفهاي به یک شکل عمل کنند، به طوري که چه پزشک آلمانی
بر سر یک مجروح سانحۀ رانندگی حاضر شود چه پزشک سریلانکایی، هر
دو یک سري اقدامات مشابه در قالب پروتکلهایی که آموزش دیدهاند را
انجام خواهند داد (حال ممکن است تجهیزات متفاوتی در اختیار داشته
باشند و یا روشهاي آنها قدري در جزئیات متفاوت باشد، اما به هرحال از
یک اصول واحد پیروي میکنند که در قالب سرفصلهاي تئوري و عملی
به آنها آموزش داده شده است). این گروه در واقع شبکهاي به هم پیوسته
تحت نظارت و ریاست یک سازمان کلان بوده، مبانی و اصول حاکم
توسط سازمان کلان بر آنها دیکته میشود و در نتیجه اگر بخواهیم این
گروه را در مقیاسی کلی وصف کنیم این گروه در واقع همان سازمان
کلان بهداشت است با اجزا و قطعات پراکنده و فراوان.
میتوان اینگونه نتیجه گرفت که هر عضو کادر تشخیص و درمان یک
سرباز وظیفه سازمانهاي بهداشت و سلامت جهانی هستند و همانطور که
مثلاً اگر “سربازي با یونیفورم آمریکا به خاك کشوري تجاوز کند” باید
بگوییم “آمریکا” به آن کشور تجاوز کرده است. این اعضا در واقع
نمایندگان و خود سازمانهاي بهداشت هستند. مقصود اینکه حقایق و
مراتب علمی توسط یک ابرسازمان جهانی از محل وقوع به مرحلۀگزارش
خواهد رسید؛ با وحدت ملاك در حقیقت این افراد همان سازمان هستند.
پرده اول فریب / 41
امروزه دانشگاههاي علوم پزشکی بیشتر تربیت کنندگان “مجریان
پروتکلها” هستند تا اینکه پزشکان و پیراپزشکان فکور و خلاق تربیت
کنند. در سرفصل دروس تئوري و عملی کرایتریاهاي تشخیص و درمان
آموخته میشود که مثلاً با مشاهدهي علائم A فرد مبتلا به بیماري B
میباشد و حال باید داروي C براي وي تجویز گردد تا اینکه بروز تابلوي
بالینی D اثبات کند وي بهبود یافته است یا مشاهده E نشان دهد حال
وي رو به وخامت رفته است.
وظیفه دانشجویان تنها حفظ کردن لیست D,C,B,A و موفقیت آنها در
امتحاناتیست که میزان تسلط آنها به این لیست را میسنجد. یک
الگوریتم جامع براي تربیت کردن مجریان دستورالعملهاي ابلاغی! اینکه
این لیست بر چه مبنایی تهیه شده و در دستور کار قرار گرفته ابداً به آنها
مربوط نیست، بلکه آنها موظفند بدان عمل کنند. اما این پروتکلها را چه
کسی تعیین میکند؟ تحقیقات و پژوهشهایی صادقانه یا مقتصیات
اقتصادي؟ به دیگر کلام مثلاً در تأیید داروي رمدسیویر به عنوان اولین
داروي تأیید شده در درمان کرونا، به عنوان یک پروتکل درمان آیا اثرات
مثبت این دارو موجب شده تا این دارو در پروتکل قرار بگیرد یا مناسبات
اقتصادي و مهره چینیهاي مالی؟ اگر جزو دسته نخست هستید
بخشهاي این کتاب بسیار براي شما دردناك خواهد بود، چون قرار است
ببینیم که چگونه مناسبات اقتصادي داروهایی را که اثرات آن به اندازه
آب خالص نیز نبوده با قیمتهاي گزاف در پروتکلها قرار داده است و
داروهایی که موجب افزایش مرگ و میر بوده را در سطح گسترده به روي
بیماران تزریق نموده است.
اگر امروز سازمان بهداشت جهانی در دستورالعملی اعلام کند که
بیماران بالاي 80 سال نباید مورد مداوا قرار گیرند چه اتفاقی رخ
میدهد؟ بیتردید اکثر(نه همه) پزشکان با خطاي مرجعیت و با استناد به
این تفکر که لابد این سازمان در این مورد تحقیق کرده و آن را عملی
مفید ارزیابی نموده است و میبایست آن را انجام داد(خطاي شناختی
مرجعیت) و ابداً از این بابت خود را سرزنش نخواهند کرد.
42 / کرونا فریب قرن
نکته: اکنون که میدانیم منبع دادهها و آموزههاي ما پیرامون موضوع
شیوع یک مرجع جهانی است، آیا نباید از خود این سؤال را بپرسیم؛ این
مرجع، مشروعیت و صلاحیت خود را چگونه بدست آورده است؟ خطاي
شناختی مرجعیت موجب شده تا کمتر کسی از خود و دیگران سؤال کند
که اصلاً این مرجع چگونه به وجود آمده و چگونه عمل میکند؟ خطاي
شناختی مرجعیت و اطاعت از پروتکلهاي این سازمان از تمام شبکۀ
تشخیص و درمان، گروهی “مأمور و معذور” پدید آورده که هرچه توسط
این سازمان بدانها ابلاغ گردد را بی چون و چرا و با این استدلال که “لابد
سازمان پیرامون این موضوع تحقیقات گسترده انجام داده و به یقین
رسیده است” انجام خواهند داد. پذیرش این سازمان به عنوان مرجع خود
جولانگاهی بینظیر براي خطاي مرجعیت است، که مانند سفیدپوش
مافوق در آزمایش میلگرام میتواند هر عضو این شبکه را به اموري وادار
کند که نوعاً ممکن است غیرانسانی باشد.
اما آیا ممکن است این سازمان چنین ماهیتی داشته باشد و برخلاف
نام خود دست به کار اموري غیر انسانی گردد؟ آن هم سازمانی که هزاران
و میلیونها کارکنان بهداشت چشم به دهان آن دوختهاند تا با ابلاغ یک
پروتکل جدید تمام اوامر آن را اجرا کنند.
قدري عجولانه و بیتابانه، پیش از ورود به ساختارشناسی این سازمان،
جالب است بدانیم که این مرجع یک نهاد پر زرق و برق و پرهزینه است
که هزینههاي آن توسط رهبران و سیاستمداران تأمین میگردد، در
درجۀ دوم بودجۀ این سازمانها توسط گروهی تأمین میگردد که تصادفاً
از شرایط همهگیري ویروسی، بیشترین منافع اقتصادي را کسب کردهاند.
پرده اول فریب / 43
تصویر 4 -حامیان مالی سازمان بهداشت جهانی که بنیاد خانواده گیتس،
سومین حامی بزرگ مالی این سازمان میباشد؛ در سال 2020 ایالات متحده
با این استدلال که سازمان بهداشت جهانی به استخدام چین درآمده است،
حمایت مالی خود از این سازمان را متوقف میکند.
در ادامه مثالی دیگر از حامیان مالی مرکز CDC آمریکا که به عنوان
یکی از مراجع معتبر نشر آمار مبتلایان و متوفیان و همچنین اطلاعات به
روز در خصوص ویروس به شمار میرود:
تصویر 5 -حامیان مالی مرکز کنترل عفونت آمریکا: بنیاد گیتس و
شرکتهاي فیسبوك و کمپانیهاي دارویی که دست به کار ساخت واکسن
کرونا هستند (کمپانی فایزر به عنوان نخستین کمپانی موفق در کارآزماییهاي
44 / کرونا فریب قرن
بالینی واکسن کرونا) در لیست حامیان مالی این مرکز قرار دارند؛ در رأس این
لیست بنیاد بیل و ملیندا گیتس و همچنین شرکت فیسبوك به ریاست مارك
زاکربرگ به چشم میخورد که به صورت بسیار تصادفی در لیست 5
سرمایهدارانی هستند که طی شیوع، سرمایه آنها به شکل چشمگیري افزایش
یافته است. (در فصل دیگري مفصلاً به این موضوع پرداخته میشود)
حال با وجود اینکه سازمانها و نهادهاي کلان بهداشت و سلامت در
خدمت سرمایهداران و بنگاههاي اقتصاديست، تا چه اندازه میتوان به
گفتههاي آنها اطمینان نمود؟ آیا اداره شدن یک سازمان توسط تاجرین و
سرمایهداران با رسالت اساسی آن سازمان یعنی سلامت در منافات
نیست؟ آیا این افراد سرمایههاي خود را به این سازمانها بخشش کردهاند
و یا این پرداختها نوعی سرمایهگذاري با تضمین بازگشت چند برابري
سرمایه میباشد؟ (که به طرز جالبی پس از شیوع این سرمایه به جاي
آنکه مانند ثروت بسیاري دیگر از ثروتمندان دچار کاهش ناشی از شیوع
شود جهشی قابل توجه داشته است!)
چگونه میشود افرادي که داراي ثروتهاي کلان هستند سرمایههاي
خود را در اختیار سازمانهاي بهداشت جهانی و مراکزي مانند CDC قرار
دهند و حال چندین ماه پس از شیوع، سرمایه این گروه با جهشی
بیسابقه به شکل چشمگیري افزایش یابد؟! پس آیا میتوان به این نتیجه
رسید حمایت مالی این سازمانها با خیر و برکتی میلیارد دلاري همراه
بوده و محل افزایش ثروت گروهی مشخص است؟!
نخستین حامی مالی مراجع کلان بهداشتی یعنی بیل گیتس در
سخنرانیهاي خود سودمندترین سرمایهگذاري خود را سرمایهگذاري در
حوزه بهداشت میداند و آیا چنین چیزي از نظر عقلانی میسر است که با
سالم بودن افراد جهان بتوان ثروتمند شد؟ یا اینکه بالعکس با بیمارتر
بودن مردم جهان و فروش دارو و ملزومات، میتوان کسب منفعت و
سرمایه کرد؟ پاسخ به این پرسش حتی از عهده کودکان نیز ممکن است
برآید؛
پرده اول فریب / 45
– فردي در حوزه بهداشت سرمایهگذاري کرده است، وي از محل این
سرمایهگذاري ثروتمندتر شده است. حال حدس بزنید وي از سالم بودن
انسانها بیشتر خوشحال میشود یا از بیمار بودن آنها؟!
لحظهاي تصور کنید که مراجع عالی بهداشتی یک بنگاه اقتصادي
هستند که مانند هر صنف دیگري خواهان سود و منفعت بیشتر است،
حال این سود از محل بیمارتر بودن مردم حاصل میگردد یا سالم بودن
مردم؟ رفته رفته خواهیم دانست که در ادبیات سازمانهاي عالی
بهداشتی جهان هر بیمار یک مشتري است و سلامتی هر بیمار به معناي
از دست دادن یک مشتري و به سبب افزایش بیماران و جمعیت مصرف
کننده دارو و ملزومات پزشکی سرمایه این افراد دچار جهشهاي بیسابقه
شده است. حال آیا ممکن است رسالت این سازمانها سلامتی و بیمار
نبودن مردم باشد؟ یا سادهتر بگوییم اصلاً از سالم بودن انسانهاي پولی
بدست آید؟ مردمی که دارو خریداري نمیکنند، در بیمارستان بستري
نمیشوند و حق بیمه نمیپردازند، قطعاً براي سرمایهگذاران این حوزه
خوشایند نخواهند بود.
تصویر 6 -افزایش بیسابقه ثروت بیل گیتس، مارك زاکربرگ در دوره
شیوع کرونا
46 / کرونا فریب قرن
این افراد حامیان مالی سازمان بهداشت جهانی و مرکز کنترل و پیشگیري از
بیماري آمریکا هستند.
پس نتیجه میگیریم معتبرترین و به نوعی مرجع نهایی اطلاعات و
دانش ما دربارة ویروس کرونا (که به نوعی تمام کادر تشخیص و درمان را
در اختیار خود دارد) سازمانهایی هستند که توسط گروهی از ثروتمندان
اداره میشوند که از شیوع ویروس ثروتمندتر شدهاند! آیا اهداف این
سازمانها صرفاً سلامت و نجات انسانهاست؟ تا چه اندازه میتوان به
سازمانی اطمینان کرد که رنگ و بوي یک بنگاه اقتصادي به خود گرفته و
حامیان آن به جاي اینکه با پرداخت هزینههاي این سازمان سرمایهشان
دچار کاهش شود، به طرز جالبی افزایش یافته است!! پس این احتمال که
همانند آزمایش معروف میلگرام در مسئلۀ شیوع خطاي شناختی
مرجعیت براي پزشکان و پیراپزشکان سراسر جهان پیش آمده باشد
منتفی نیست؛ چراکه از حیث شباهت، تفاوت زیادي میان این سازمان و
آمر به شکنجه آزمایش شونده در این آزمایش وجود ندارد، لذا امکان بروز
خطاي مرجعیت دور از ذهن نمیباشد. پزشکان و شبکۀ گسترده سلامت
در سراسر جهان این مرکز را به عنوان مرجع معتبر برگزیدهاند و به
تمامی دستورات و برنامههاي آن عمل میکنند، با این پیش فرض که این
سازمان قطعاً براي صدور چنین دستوراتی تحقیقات مقتضی را انجام داده
و یقین حاصل کرده است که این دستورات صحیح هستند و یا اینکه
چون سازمان با صدور بخشنامههایی آزمایش داروها و مواد شیمیایی بر
روي بیماران بستري را مجاز دانسته است ما نیز میبایست بدان عمل
کنیم چون اگر این کار صحیح نبود قطعاً سازمان چنین تصمیمی اتخاذ
نمیکرد؛ همه چیز براي بروز خطاي شناختی مرجعیت مهیاست.
2 .گروه رسانهها و جراید: این گروه نیز ذاتاً پر هزینه و پر زرق و برق
بوده که به جز محتواي مجازي هیچ محصولی تولید نکرده، لذا از خود
درآمدي ندارد، پس میبایست براي تأمین هزینههاي خود یا تبلیغاتی
انجام دهد و یا مورد حمایت مالی نهادي قرار گیرد. رسانهها به زبان ساده
به دو دسته تقسیم میشوند:
پرده اول فریب / 47
الف. رسانههاي وابسته به دولت که با نشر اخبارِ فراخور نیازمنديهاي
رهبران و سیاستمداران مورد عنایتهاي مالی قرار میگیرند تا جایی که
امروز بر کسی پوشیده نیست که رسالت رسانهها نشر حقایق نیست بلکه
نشر دادههایی است که در جهت منافع رهبران باشد (در نیم پردة کره
شمالی به این مسئله بیشتر خواهیم پرداخت).
ب. رسانههاي غیر دولتی و متعلق به شرکتهاي خصوصی مانند
فیسبوك و اینستاگرام که به طرز عجیبی هم صاحبان این شرکتها در
لیست تأمینکنندگان مالی سازمانهاي کلان بهداشت بوده و هم در
ردیف کسانی هستند که سرمایۀ آنها در دورة شیوع چند برابر شده است.
حال میبایست این سؤال را از خود بپرسیم که چقدر احتمال دارد
واقعیتها توسط این رسانهها به مردم مخابره شود؟ آیا منطقیتر نیست
که رسانهها وقایع را تنها در حدودي که متضمن منافع صاحبان و هم
پیمانان خود میباشد به مردم عرضه کنند؟ (براي پاسخ به این سؤال به
انبوهی از دارندگان صفحات اجتماعی مراجعه کنید که به محض مخالفت
با واکسن و دارویی خاص مطالب و صفحات آنها ناپدید شده و تجمعاتی
در اعتراض به ابعاد ساختگی شیوع توسط سایر وقایع مورد پوشش خبري
قرار نمیگیرد).
در نظر داشتن احتمال خطاي مرجعیت از جایی اهمیت مییابد که
هر دو مرجع مرتبط با ویروس، شیوع، همهگیري، دارو، درمان و خلاصه
همه چیز مربوط به این بحران از کانال اقتصاد به هم متصل شده، منافع
عظیمی در دورة شیوع، عاید کسانی شده که هم حامی سازمانهاي کلان
بهداشتی هستند و هم بلندگوهاي نشر دادهها و اخبار.
در حقیقت هنگامی که در دوره شیوع یک بیماري هستیم مانند
ماجراي جنگ ویتنام، نه کسی از مردم عادي ویروس را دیده است و نه
جسد را، پس حد فاصل میان اجساد و تختهاي بیمارستان تا باورهاي
ذهنی مردم عادي توسط دو گروه پر میشود و دادههایی که از این دو
گلوگاه عبور میکنند به سمع و نظر مردم میرسد که با شناختی که از
ماهیت رسانهها و سازمانهاي کلان بهداشت در دست است، بندرت پیش
میآید تمام و کمال آن چیزي باشد که در حقیقت رخ داده است. به نظر
48 / کرونا فریب قرن
میرسد همین خلاصه و کلیات، دلایلی محکمی براي این باشد که لااقل
به صورت تام به این دو منبع اعتماد نداشته باشیم. به عنوان مثال در
ماجراي ویتنام گروه اول یعنی شاهدان عینی بنابر مصالح دولت آمریکا و
حیثیتش و همچنین ترس از مجازات، حقایق را به صورت وارونه به
مافوقهاي خود و به تبع آن به ستادهاي ارتش آمریکا گزارش دادند؛
سپس رسانهها نیز مجدداً بخشهایی از آن را تغییر داده (مثلاً از تلفات
اخیر حملۀ تلافی جویانه ویت کنگها چیزي نگفته و برعکس ماجراي
دروغین از روحیۀ بالاي سربازان آمریکایی و نصب پرچم آمریکا به عنوان
پیروزي ارزشمند پس از نبردي دشوار را ضمیمه خبر کردند) و خبر را
مطابق با سلیقه و منافع دولتمردان تغییر دادند، یعنی واقعه قبل از اینکه
فرصت کند از محل وقوع به گوش مردم برسد در دو منطقه دچار تحریف
و تغییر شده است. حال در خصوص حقایق بیماري کرونا نیز این دو
گلوگاه وجود داشته و حدفاصل میان بیمارستانها و لابراتورهاي
تحقیقاتی تا گوش و چشم مردم را پر کردهاند. این دو گلوگاه یکی
نهادهاي بهداشتی و دیگري رسانهها هستند.
منطقاً در چنین شرایطی میبایست گروه اول چنان گروه صادق و
متعهدي باشد که حقایق را از مردم پنهان نکند و تنها دغدغۀ سلامت
عموم را داشته باشد و گروه دوم نیز وابستگی سیاسی و اقتصادي نداشته
باشد تا یافتهها و دادههاي گروه نخست را سانسور نکرده و به صورت
گزینشی و فرمایشی عمل نکند و هیچ یک از این موارد در عالم واقع
وجود ندارد. در عالم واقعیت چقدر این احتمال وجود دارد که هم
سازمانهاي کلان بهداشت، هم رسانهها به این امر اخلاقی پایبند باشند؟
سازمانی که حامی مالی آن ثروتمندانی هستند که شغل آنها
سرمایهگذاريست! یعنی در محلی سرمایه خود را قرار میدهند تا چند
برابر آن را برداشت کنند، رسانهاي متعلق به همین گروه ثروتمندان است
و اگر هم نباشد متعلق به رهبران و سیاستمدارهایی است که تاریخ به
خاطر نمیآورد رفتار صادقانهاي از آنها سرزده باشد.
پرده اول فریب / 49
“شاید جهان در آستانۀ یک فاجعه میلاي دیگر باشد.”
آبا بشر میتواند بی آنکه اسیر خطاهاي شناختی شود واقعیات را درك
کند؟ احتمالاً تا اینجاي بحث متوجه شدهاید چه میزان از فرضیات ذهنی
و دانستههاي ما، حول محور شیوع و ویروس برخاسته از خطاهاي
شناختی میباشد. ممکن است تا همین جاي کار با الفباي فریب و دو
رکن محکم نظام بردهداري و برده پروري آشنا شده باشید.
در حقیقت ما براي آنکه از حقایق شیوع چیزي دستگیرمان بشود
سلاحی جز “تفکر مستقل” در اختیار نداریم و لازمۀ تفکر و خشت اول
خرَدورزي بریدن ریسمانهاي وابستگی و تأثیرپذیري از رسانهها و
تلویزیون است، چرا که رسانه شما را وادار میکند به گونهاي بیندیشید
که از قبل انتخاب شده و تنها حول محور مسائلی تفکر کنید که حدود
آن مشخص شده. در واقع رسانه با خط کشیهاي فکري، افکار شما را به
سمتی میبرد که خود انتخاب کرده نه سمتی که شما میبایست بروید و
شوربختانه که امروزه 99 درصد افراد، 99 درصد اطلاعات خود را از
رسانهها و تلویزیون بهدست میآورند نه مطالعه و تفکر و بحثهایی که در
گذشته جزئی ستودنی از فرهنگ بشري بود. امروزه غالب جمعیت جهان
همانند همان کسانیست که در خیابانهاي آمریکا براي پیروزي در
میلاي به خوشحالی میپرداختند…
خطاي شناختی شماره سه: توهم اخبار
آتشفشان در جزیرهاي در ژاپن، خودکشی یک فوتبالیست، سقوط
سهام یک شرکت در سنگاپور، خشونت جنسی در یک باشگاه شبانه در
فرانسه، کشف گونهاي کمیاب از مارمولکها در عربستان.
آیا لازم است شما همه اینها را بدانید؟
ما همه روزه به طرز اعجابآوري بمباران اطلاعاتی میشویم اما در
عین حال کم میدانیم و اعتماد به نفس زیادي هم یافتهایم، چون
دویست سال پیش قالبی مسموم از اطلاعات به نام اخبار را خلق کردهایم.
معجونی از دادههایی که در 99 درصد موارد دانستن و ندانستن آن
تأثیري بر کیفیت زندگی ما نداشته اما اثري مخرب بر کارکردهاي عصبی
ما در درازمدت خواهد داشت؛ گرچه تواناییهاي ذهن انسان نامحدود
50 / کرونا فریب قرن
است اما در اکثر انسانها این توانایی وجود ندارد که به موضوعاتی
متفاوت با عمق و موشکافی بسیار زیاد بپردازد، لذا با پرداختن به چند
موضوع دچار خستگی شده و به موضوعات دیگري نخواهد پرداخت.
دادههاي نشر شده در اخبار با هدف جهتدهی به افکار ارائه شده، ابداً
قصد و غرضی مبنی بر آگاهی و روشنگري ندارند.
به بیان ساده اخبار، ساخته شده تا به اندازهاي انرژي افکار شما را
مصرف کند تا مغز شما انرژي دیگري براي تعمق و تفکر عمیق نداشته
باشد.
تصور کنید امروز اخبار متعددي از سرطان بیضه در قهرمان دوچرخه
سواري، جدایی هنرپیشه از همسرش، گرم شدن کرة زمین، بحران ماسک
و لباس مخصوص در بیمارستانهاي ایالت میشیگان، ابتلاي یک گربه در
چین به کرونا شنیدهاید، آیا بعد از همه اینها میتوانید در موضوع مهم
دیگري تفکر عمیق کنید؟ آیا تفکر مستقل ممکن است؟ آیا پس از
شنیدن کلمۀ دوچرخه سوار ناخودآگاه به یاد سرطان بیضه نخواهید
افتاد؟ و یا با شنیدن نام کرة زمین مسئله گرم شدن در ذهن شما تداعی
نخواهد شد؟
امروز یک مسئله تیتر اخبار میشود، چون لازم است شما به آن
موضوع بیندیشید و حامیان مالی رسانه (رهبران و یا مالکان خصوصی) به
این نتیجه رسیدهاند این فضاي فکري براي بقاء و منافع آنها مناسبتر
است. در حقیقت رسالت اخبار ایجاد “توهم آگاهی” و غافل کردن مردم از
اندیشیدن به موضوعات دیگر است. اخبارها وقایع را از موضوعی
کارشناسانه و فنی به موضوعی عام، غیر فنی و گول زننده بدل میکنند.
اثر داونینگ کروگر، توهم دانایی (چرا احمقها اعتماد به نفس
بیشتري دارند؟)
“از روزي که اینترنت اختراع شد ابلهها کلبهسازي
میکنند، اوباش در زیرزمین خود بمب ساعتی میسازند و در
وان حمام خود جراحیهاي خطرناك انجام میدهند”
پرده اول فریب / 51
تفسیر ساده اثر داونینگ کروگر به این صورت است که واکنش
سیستم عصبی انسان به دانستن موضوعات جدید از یک الگوي دردناك
پیروي میکند، به این شکل که نخست با دانش و مهارت بسیار اندك و
ناچیز دچار غرور و اعتماد به نفس کاذب و یا همان توهم دانایی میشود
(بیشتر مردم جهان در این مرحله هستند). طبق نمودار داونینگ کروگر
درصد تعصب و پافشاري بر عقاید در توهم دانش بسیار بیشتر از خود
دانش است.
در مرحلۀ دوم با دانستن و تمرین بیشتر در آن موضوع، اعتماد به
نفس و توهم دانایی وي کاهش یافته و خود را در اقیانوسی از اطلاعات و
مسائل پیچیده مییابد که سبب میشود بپذیرد آنقدرها هم دانا و توانا
نیست و فقط وهم آگاهی داشته است. (فروتنی فاضلانه که شاخصه
بسیاري از دانشمندان است نشانه ورود به این مرحله است)
در مرحلۀ سوم پس از زحمات بسیار در تفکر و تحقیق و پژوهش،
اینبار به صورت حقیقی به دانش و توانایی میرسد، اما این بار با وجود
دانش واقعی و تخصص حقیقی اعتماد به نفس و غرور وي “نصف”
زمانیست که توهم دانش داشته است؛ لذا کمتر تعصب و جمود از خود
نشان میدهد و دائماً آمادة انعطاف و پذیرش یافتههاي جدید میباشد.
مثلاً اگر به وي گفته شود رهبر یا قهرمان اساطیري او موجودي موهوم و
خیالی بوده است، این گزاره را به عنوان یک دادة جدید وارد محفوظات
خود کرده و در معرض راستی آزمایی قرار میدهد، نه اینکه بلافاصله
راوي را هدف گلوله قرار دهد و همین نقطه محل تفاوت سرنوشتساز
دانش حقیقی و توهم دانش میباشد که دانش و دانشمند با کسی سر
جنگ ندارد، آنچه منجر به منازعه و تعصب و صف آرایی میشود همان
توهم دانش است. دانش واقعی تجلی گاه انعطاف و شاید “خداحافظی با
تمام چیزي که میپنداشتیم درست بوده است در چند دقیقه” است، اما
بشر براي توهم دانش دست به اسلحه و سرنیزه میبرد (که این حالت
بسیار نادرتر از دو حالت فوق میباشد).
52 / کرونا فریب قرن
تصویر 7 -منحنی داونینگ کروگر
توهمِ دانستن نسبت به خود دانستن، غرور و اعتماد به نفس بیشتري
به همراه خواهد داشت.
معضلی که امروزه رسانهها و اخبار در جهان پدید آوردهاند مسئلۀ
“خرده دانش و دانش سطحیست” که طبق اثر داونینگ کروگر منجر به
توهم و اعتماد به نفس بسیار بالاتري از خود دانش واقعی میگردد.
انسان در قرن 21 در فقیرترین اوضاع معرفتی به سر میبرد اما چون
رسانه و اینترنت از هر مسئله، روایتی سطحی و عامه پسندي را به وي
ارائه کرده است دچار توهم دانستن شده و همین توهم مانع خرَدورزي
میگردد. یکی از رسالتهاي رسانه و اخبار همین است، تغذیه کردن
افکار مردم با اطلاعاتی ساده و پیش پا افتاده و نه چندان تخصصی و
دچار کردن آنها به توهم دانستن همه چیز. بدیهیست که انسان اگر
گمان کند همه چیز را میداند در درجۀ اول خود را از دانستن بیشتر،
بینیاز دیده و دلیلی نمیبیند به جستجو و تفحص بیشتري بپردازد؛ در
درجه دوم اعتماد به نفس کاذب، باعث میشود در مقابلِ فهمیدن نیز
مقاومت ورزد و در اوج تبختر قلمی از بطلان بر سایر اندیشههاي مخالف
خویش بکشد، و حاملین اندیشههاي متفاوت و مخالف را “دشمن” بداند،
چرا که رویکرد دانش واقعی در مقابل دانش متفاوت یا پذیرش آن به
عنوان یک دانستن و یافته جدید است و یا بدرقه کردن آن، با لبخندي از
جنس مخالفت و عدم اقناع.
پرده اول فریب / 53
“دانشمندان مدام به دانستههاي خود مشکوكاند، اما
احمقها ابداً به خود تردیدي راه نمیدهند!”
امروزه خرده دانشهاي حراج شده توسط رسانهها و اینترنت از هر
انسان، یک متخصص همۀ امور پدید آورده. مثلاً در مسئلۀ ویروس و
واکسیناسیون، همین خرده دانشهاي رسانهاي، چنان توهم دانشی در
مردم پدید آورده که اکنون اگر دانشمندي در گوشهاي از جهان ادعا کند
ویروس ساختۀ دست بشر است، مردم پاي تلویزیونها که ظرف پاپکورن
در دست داشته و عمیقترین مطالعۀ آنها خواندن دستورالعمل استفاده از
رنگ مو و شامپو در بروشور آن است، با پوزخندي وي را دیوانه خواهند
خواند، چون خرده دانشهاي رسانهاي به آنها قبولانده است ویروس از
خفاش و پنگولین در بازار ووهان چین به انسان منتقل شده است! (اتفاقی
که در عین ناباوري رخ داد، زمانی که لوك مونتاگنیه یکی از بزرگان علم
ویروسشناسی که به موجب تحقیقات ارزشمند خود بر روي ویروس ایدز
جایزة نوبل دریافت کرده بود، ویروس کرونا را آزمایشگاهی خواند در عین
شگفتی به او برچسب مجنون و هوادار شبه علم زده شد!)
اما چه تفاوتی هست میان زمانی که دانش را با مطالعه و تفکر به
دست میآوریم و زمانی که دانش از طریق رسانه و تلویزیونها(اخبار) به
درون ما هدایت میشود؟
“کتابها را بسوزان و تلویزیون را روشن کن”… شما شهروند نمونهاي
براي فریب قرن هستید.
هنگام مطالعه کتاب کلمات را میبینیم و معانی آن را در ذهن خود
تداعی کرده و از اعماق حافظه خود بازخوانی میکنیم. این بدان معناست
که ما کلمات بیجان را با دانشی که خود از قبل داشتهایم و آن را طی
سالهاي حیات در حافظه خود اندوختهایم مخلوط کرده و این امر سبب
میشود یک سلسله معلومات در ذهن ما به حرکت در آیند و آنچه از
کتاب آموختهایم در کارگاه درونی خود مبادله کنیم. یعنی تفکر ناشی از
مطالعه، اولاً منبعی درونی دارد و ثانیاً موجب زایندگی فکر میگردد و
54 / کرونا فریب قرن
ترکیبهاي جدیدي از آن به وجود آمده که منحصر بفرد است و در
حافظۀ فرد جاي میگیرد.
بدیهیست که هر انسان به مثابه مزرعهاي منحصر به فرد محفوظات
متفاوتی در طول زندگی کسب کرده و معانی که در ذهن هر فرد وجود
دارد با دیگري متفاوت است. لذا با مطالعه سلسله جریانات متفاوتی در
ذهن ایجاد میگردد که این امر محل شکوفایی و بروز خلاقیتها و
نوآوريهاست.
مثلاً اگر در کتاب نوشته شده باشد اسب سیب را خورد؛
ممکن است هنگام مطالعه نفر اول سیب را سیبی سرخ در ذهن آورد
و نفر دوم سیبی زرد، نفر نخست اسبی سفید و نفر دوم اسبی سیاه در
ذهن آورد و به همین ترتیب در هر فرد معانی متفاوتی از کلمات بیجان
در ذهن به حرکت در میآید.
حال مخلوط دو تصور (سیب خوردن اسب) به شکل متفاوتی به
صورت یک ترکیب فکري جدید در محفوظات افراد ثبت میگردد. ممکن
است فردي اسب سفید در حال خوردن سیبی سرخ را به ذهن بسپرد و
دیگري اسب سیاه در حال خوردن سیبی زرد و همین سلسله زایش
فکري در هر فرد، به شکل متفاوتی پدید آید که در مقیاس گسترده در
دراز مدت افراد صاحب مفاهیم متفاوتی در ذهن خود خواهند بود که این
امر به نوبۀ خود موجب بروز تفاوتهاي فکري، خلاقیتها و نبوغها
میگردد. (حال اگر به جاي سیب خوردن اسب گزارهاي از جنس علم و
دانش در میان باشد این تفاوت بسیار ارزشمند خواهد بود). در بخشهاي
دیگر خواهیم خواند که یکی از ابزارهاي رهبري بر مردم این است که
نقاط اشتراك و شباهت مردم افزایش یابد و هرقدر عوامل بیشتري داشته
باشیم که مردم در آنها با یکدیگر شباهت داشته باشند رهبري و سلطه بر
آنها سادهتر خواهد بود.
اما دانشی که از تماشاي تلویزیون کسب میکنیم داراي صورت
یکسانی هستند، مثلاً اگر امشب فیلمی از سیب خوردن اسب در تلویزیون
پخش شود قطعاً اسب و سیب هردو داراي رنگ و نوع مشخصی خواهند
بود (مثلاً اسبی قهوهاي در حال خوردن سیب سبز) و به یک شکل در
پرده اول فریب / 55
حافظه تمام افراد ثبت خواهد شد. در نتیجه افراد معانی جدید را با قالبی
یکسان و از پیش تعیین شده دریافت میکنند و تا آخر عمر با همین فرم
و ساختار این معانی را تداعی خواهند کرد. در حقیقت تلویزیون قادر
است با همین ترفند ساده تمامی تصورات افراد را به شکلی که مطلوب
خود میباشد، تغییر داده و فرمت جدیدي را در ذهنها نهادینه سازد؛ و
بدین ترتیب شباهت و اشتراك مردم در صورتهاي ذهنی افزایش یافته و
همین موضوع رهبري بر آنها را سادهتر میکند.
در واقع در مطالعه و تفکر شما انتخاب میکنید که چه تصویري به
اعماق افکار شما فرو رود اما در تماشاي تلویزیون، شما گارد محافظتی
خود را پایین آورده تا معانی، آنگونه که از قبل انتخاب شده به اعماق
افکار شما فرو رود و همین مسئله یکی از ابزارهاي رهبران سیاسی
میباشد و به همین خاطر رهبران ممالک سعی میکنند تمام رسانهها را
در اختیار خود گرفته و امروزه رسانهها براي حکّام نقش همان بردهداران
شلاق به دست باستانی را ایفا میکند. لذا لازم میآید اندکی از این
ماشین تحمیق فاصله گرفته و منطق فرسوده و مستعملی که معتقد است
هرچه همه میگویند و هرچه رسانهها میگویند همان است را کنار
بگذاریم و مدتی کوتاه، تن به یکی از دردناكترین رفتارهاي بشري یعنی
تفکر و تعقل بسپاریم.
اخبارها خود موجب بروز نوع دیگري از خطاهاي شناختی نیز
میشوند؛
خطاي شناختی شماره چهار: خطاي در دسترس بودن
اگر از شما سؤال شود؛ تعداد کلماتی که با حرف K شروع میشود
بیشتر است یا کلماتی که حرف سوم آنها K است؟
پاسخ اکثر جمعیتی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفتهاند این
بوده: کلماتی که با حرف K شروع میشوند.
در حالی که کلماتی که حرف سوم آن K میباشد حدوداً سه برابر
کلماتیست که با K شروع میشود (صد البته که پاسخ “نمیدانم” در
جواب این قسم از سؤالات هم پاسخی درخور تأمل است)
56 / کرونا فریب قرن
اما چه عاملی سبب چنین خطاي ذهنی شده است؟
چون ما میتوانیم به کلماتی که با K شروع شدهاند سریعتر فکر کنیم
و سریعتر آن را از حافظه خود بازخوانی کنیم. خطاي در دسترس بودن
به ما میگوید چون یک موضوع سریعتر به ذهن ما میرسد، الزاماً آن
موضوع صحیح است. اخبار و رسانهها با القاي کلمات، جملات و
کلیشههاي ذهنی خود از بزرگترین مروجین این خطاي شناختی هستند.
کافیست همین امروز در خیابانهاي لندن از جمعیت آزمایش
شوندهاي در مورد سوریه سؤال کنید و از آنها بخواهید اولین کلمهاي که
به ذهنشان میرسد را به شما بگویند:
بیشترین کلمات احتمالاً این کلمات خواهند بود: داعش، جنگ، اسد،
پناهجو، آوارگان سوري و…
این کلمات و کلیشهها محصول تیترهاي خبري و مطالب رسانهاي
میباشد که مصداق خطاي در دسترس بودن است؛ چرا که اخبار و رسانه
موجب شده کلیشهاي از سوژه به خاطر آورید که حتی در بدبینانهترین
حالت، بخش کوچکی از سوژه را تشکیل میدهد و نسبت به سایر ابعاد
سوژه (مثلاً جاذبههاي گردشگري، فرهنگ و تمدن، مشاهیر، ابنیۀ
تاریخی) تصور نزدیک و آمادة دسترسی نداشته باشید.
کلیشهها و تفکرات در دسترسی که رسانه و اخبار از ویروس کرونا در
ذهن شما ایجاد کرده است به چه شکل است؟
آیا با شنیدن کلمۀ کرونا تصویري از 95 درصد از مبتلایان به ذهن
شما میرسد که اصلاً نیاز به بستري شدن نداشتهاند؟
یا تصویر گروهی که در بخش مراقبتهاي ویژه، بیهوش تحت مداوا
هستند؟
آیا تصویري از 98 درصد از افراد به ذهن شما متبادر میشود که پس
از بهبودي به زندگی عادي بازگشتهاند یا تصویر اجسادي که با کامیونها
حمل شده و با جرثقیل به درون خاك پرتاب میشود تا روي آن آهک
ریخته شود؟
کدام تصویر براي شما بیشتر قابل دسترسی است؟
پرده اول فریب / 57
تصاویري که تنها درصد کوچکی از واقعیت بودهاند؟ اکنون زمان آن
رسیده خسته نباشید گرمی، به رسانهها بگوییم.
اکنون اگر از شما سؤال شود آیا ویروسی به نام کرونا وجود دارد یا نه
چه پاسخی خواهید داد؟ آیا باز هم خواهید گفت چون رسانهها و افراد
حاضر در رسانهها چنین میگویند؟
آیا باز خواهید گفت؛ چون فلان مرجع چنین گفته؟ و یا چون
میلیونها نفر چنین میکنند؟ آیا باز خواهید گفت چون پزشکان و
پیراپزشکان بیشماري چنین میگویند؟ اکنون که تنها با چند خطاي
عمدة شناختی و چند حقه روانشناسانۀ دنیاي مدرن آشنا شدهاید، ممکن
است نظر دیگري داشته باشید.( این فقط 4 نمونه از 90 خطاي شناختی
است)
پس قطعاً حقایق را میبایست در جاي دیگري به دور از رسانهها
جستجو کرد. جایی در اعماق افکار خودمان که با مطالبی بیطرفانه و
صحیح تغذیه شده و میتواند نتایج صحیحی به دست دهد.
پس اگر مایل هستید قدري از آکواریوم دادههاي رسانهاي، مصلحتی و
فرمایشی فاصله بگیریم میبایست هرآنچه رسانهها تا به امروز به خورد
شما دادهاند، موقتاً به کناري نهاده و مسائل را از زاویۀ دیگري دید؛ چراکه
هرآنچه اکنون دربارة این ویروس و این بیماري میدانیم را سرمایهگذاران،
سیاستمداران، بانکدارها، کارخانهدارها و اصحاب رسانه به ما گفتهاند که
پزشکان و پیراپزشکان را در استخدام خود دارند.
58 / کرونا فریب قرن
تصویر 8 -رسانه
“ویروسی ساختهام!
اکنون موعد نشر آن و فریب جهانیان رسیده!
کافیست سازمانهاي کلان بهداشتی و رسانهها را در
اختیار بگیرم..! زیاد هم نیستند، چند کمپانی و چند رهبر و
چند حزب؛ با کمی فضاي بیشتر همگی اطراف یک میز
میتوانند جمع شوند… وظیفه شما ساده است! تلویزیون را
روشن کنید… من طراح فریب قرن هستم”
نیم پردهاي از فریب
کره شمالی به وسعت چهار قاره
عقاید بسیار عجیب و شگفتانگیزي در میان مردم کرة شمالی رایج
است. مردم این کشور معتقدند رهبر آنها چندین مرتبه به عنوان زیباترین
پسر در جهان انتخاب شده است!
آنها حاضرند سوگند بخورند که تیم فوتبال کره شمالی در سال
2014 به فینال جام جهانی راه یافته است و پس از شکست تیمهاي
ژاپن، آمریکا و چین با نتایج پر گل هفت بر صفر و چهار بر صفر قرار است
به مصاف تیم پرتغال برود!
مردم کرة شمالی معتقدند رهبر آنها تنها با سر زدن به یک مزرعه
برنج موجب تسریع و افزایش رشد محصول تا سه برابر شده است!
به کودکان این کشور آموخته شده که رهبر آنها یک نابغه بوده که در
سن سه سالگی توانسته است رانندگی کند و در 9 سالگی در رقابتهاي
قایقرانی قهرمانی این رشته را کسب کند!
این اعتقادات تا جایی پیشرفته است که مردم این کشور تردیدي
ندارند که کیم جونگ ایل، پدر رهبر فعلی آنها در سال 2000 همبرگر را
اختراع نموده، 1500 کتاب تألیف کرده و در بازي گلف با یک توپ
توانسته است پنج حفره گلف را فتح کند!
در نگاه مردم کرة شمالی، رهبران این کشور با ماهیتی خداگونه و
بیعیب و نقص از تمام نیازهاي انسانی فارغ بوده و حتی نیازي به رفتن
دستشویی ندارند!
آنها در رابطه با سایر مردم جهان نیز اعتقادات شگفت انگیزي دارند.
مثلاً آنها معتقدند مردم آمریکا براي سرگرمی کودکان را در چاه
میاندازند، یا اینکه ارتش این کشور در نبردهاي گوناگون، نیروهاي
امپریالیسم را وادار به تسلیم کرده است.
چگونه در عصر تکنولوژي میتوان، اینگونه مردم یک کشور را به باور
چنین “حقایق”خرافی و خندهآور واداشت؟
60 / کرونا فریب قرن
در این کشور افراد معدودي میتوانند از اینترنت استفاده کنند، انجام
تماس تلفنی به خارج از کشور ممنوع میباشد، تلویزیون این کشور تنها
داراي سه کانال است که عمدة برنامه آنها را توصیف دستاوردها و
تواناییهاي اعجابآور رهبران این کشور و اخبار تکراري تشکیل میدهد.
در این کشور هرگونه زیر سؤال بردن اخبار، عقاید و قوانین با مجازاتی
1 دردناك در سه نسل همراه خواهد بود
. اما نکتۀ طلایی در موفقیت
رهبران این کشور محروم کردن مردم از تفکر است! در این کشور امکان
تحصیل براي همه افراد فراهم نبوده و والدین براي تحصیل فرزندان خود،
میبایست هزینههاي گزاف پرداخت کنند. حتی در این کشور تهیه و
مطالعۀ کتاب مقدس نیز ممنوع بوده و در فضاي اینترنت داخلی آن تنها
محتواي بیکیفیت و کم اهمیتی مانند دستور پخت غذاهاي کرهاي و
آداب و سنن این کشور در دسترس است.
رهبران این کشور موفقیت خود را مدیون این هستند که مردم
اطلاعات و دانستههاي خود را تنها از جامعه و رسانهها دریافت میکنند،
رسانههایی که در اختیار خود رهبران است.
در حقیقت، رهبران این کشور با “ایزوله کردن مردم خود، از سایر
مردم” و “در اختیار گرفتن رسانهها” هرآنچه را که مطلوب خود بوده به
مردم قبولاندهاند.
پیش از آنکه مردم این کشور را سرزنش کنیم باید از خود سؤال کنیم
که آیا ممکن است خود ما نیز در مقیاسی وسیعتر در چنین شرایطی قرار
گرفته باشیم؟ آیا ممکن است در مورد همهگیري کرونا ما نیز در چنین
چارچوبی قرار گرفته باشیم؟
براي پاسخ به این سؤال، نخست لازم است بدانیم که عمدة اطلاعات و
دانستههاي ما پیرامون مسائل مختلف در جهان از چه طریقی به ما
رسیده است؟ و در درجۀ دوم این سؤال را از خود بپرسیم که چرا بیماري
کرونا در کشورهاي آفریقایی و فقیر همچون یمن و افغانستان تلفات
بسیاري به بار نیاورده است؟ آیا ارتباط معقولی میان نداشتن تلویزیون و
برگرفته از کتاب آکواریومهاي پیونگ یانگ 1
نیمپردهاي از فریب / 61
رسانه با مصائب و تلفات ناشی از ویروس کرونا وجود دارد؟ براي پاسخ به
این سؤال قدري زود است.
چه شباهتی بین کره شمالی و وضعیت فعلی جهان وجود دارد؟ شیوع
و فاصلهگذاري انسانها را از یکدیگر جدا میسازد، تجمعات قدغن است،
صحبت کردن موجب انتقال بیشتر ویروس است و میبایست در جمع
سکوت کرد که مبادا ویروسی نشر شود، همه میبایست در خانهها بمانند
و تنها راه ارتباط بین انسانها شبکههاي مجازيست. تنها راه اطلاع
انسان از اخبار و وقایع شبکههاي مجازيست، واکسن ناجی انسانهاست.
و این شبکههاي مجازي متعلق به چه کسانیست؟ رهبر کره بهداشتی!
سازمانی که حامیان مالی آن خود صاحبان رسانهها و شبکههاي اجتماعی
هستند!
ماتریکس مرجعیت-رسانه-جمع (ترکیب سه خطاي شناختی
عمده)، رهبري ناخودآگاه
“سیاست یعنی؛ طوري به مردم بگویی بروید به جهنم، که
براي آنها این نیاز به وجود بیاید که آدرس جهنم را هم
بپرسند. (وینستون چرچیل)”
براي روشن شدن چگونگی و سازوکار رهبري مدرن لازم است نخست
با مفهوم ناخودآگاه و سپس قدري با مثالهاي ملموس و تجربه شده
بدین موضوع بپردازیم.
زیگموند فروید مغز را به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم
میکند: بخش خودآگاه یا هشیار در برگیرنده احساسات و اعمالیست که
از آن آگاهی داریم، مثلاً بخش خودآگاه ذهن شما اکنون نسبت به کتابی
که در دست دارید و صندلی که ممکن است روي آن نشسته باشید
آگاهی دارد و صداهاي محیط را درك میکند، اما بخش ناخودآگاه مخزن
احساسات، اندیشهها، آرزوها و خاطرات و کششهاست که نسبت به آن
معمولاً(نه همیشه) آگاهی نداریم. بخش ناخودآگاه ذهن به صورت یک
کامپیوتر از پیش برنامهریزي شده به صورت غریزي و براساس تجربهها،
خاطرات، اضطراب و هیجانها مارا رهبري میکند. به طور ساده چکیده
62 / کرونا فریب قرن
نظریات فروید بدین صورت قابل جمعبندي است که تنها شاید 5 درصد
رفتار، افکار و اعمال ما توسط بخش خودآگاه کنترل میشود و 95 درصد
اعمال و رفتار و افکار انسان تحت تأثیر ناخودآگاه است. به دیگر کلام
انقلاب فروید به عنوان پدر دانش روانکاوي با این جمله آغاز میشود که
خرَد پادشاه انسان نیست و انسان توسط عاملی قويتر به نام ناخودآگاه
کنترل و رهبري میشود.
مثلاً اگر امروز براي تماشاي یک کنسرت به مرکز شهر میروید قدم
زدن شما و خرید بلیط و نشستن بر روي صندلی برخاسته از
ضمیرخودآگاه شماست، اما اینکه چرا اصلاً به کنسرت علاقهمندید و براي
آن به این محل مراجعه کردهاید و یا اینکه به چه نوع موسیقی علاقهمند
هستید و دلیل پیدایش این علاقه همگی ریشه در ناخودآگاه شما دارد که
محل انباشت تجربیات، خاطرات، واپس زدگیها و گرههاي ذهنی
شماست. بدین ترتیب اگر فردي بتواند بر ضمیر ناخودآگاه افراد رهبري
کند و آن را به کنترل خود درآورد قاطعانه توانسته انسان را بنده خود
سازد بیآنکه بخش خودآگاه ذهن وي به این بندگی آگاه باشد. به یکی از
نمونههاي این رهبري توجه کنید:
اکنون در ماه دسامبر سال 2020 میلادي(دي ماه سال 1399 هـ
.ش) قرار داریم. واکسیناسیون ویروس کرونا در کشور انگلستان به صورت
همگانی آغاز شده است و 70 بیمارستان این کشور در حال تزریق واکسن
بر روي افراد بالاي 80 سال به عنوان گروه پرخطر (و مشخص نیست
مقصود پرخطر از نظر ابتلاي به بیماري کرونا و یا پرخطر براي
شرکتهاي بیمه و صندوقهاي بازنشستگی؟) و کادر درمان هستند.
طبق نظرسنجیها به نظر میرسد، ساکنین کشورهاي دیگر به ویژه
مردم خاورمیانه اطمینان چندانی به این نسل جدید واکسنها نداشته
باشند و اکنون میبایست به رویکرد رسانهها نیمنگاهی داشته باشیم:
اخباري که در 22 دسامبر و 18 دسامبر در خصوص وضعیت شیوع
منتشر میگردد.
نیمپردهاي از فریب / 63
تصویر 9 -نقش رسانه در رهبري سیستم عصبی ناخودآگاه
تصویر سمت راست متعلق به کشوريست که مردم آن تمایل و
اطمینان چندانی به واکسیناسیون نداشته و در روز نشر این خبر 187
شهروند خود را بر اثر ابتلاي به کرونا از دست داده است:
1 .تصویر با انتهایی نامشخص و با منظرهاي باز و بدون امتداد انتخاب
شده است: دیدن این منظره به صورت ناخودآگاه در فرد احساس قرار
گرفتن در بحرانی بیانتها و بدون راه حل را تداعی میکند و امتداد
تصویر موجب القاي حس بیپایان بودن بحران میگردد.
2 .یک مرد تنها و پشت به تصویر بدون دیده شدن فردي در اطراف
وي؛ القاي حس تنهایی، انزوا، جدا و دور افتادگی از جهان.
3 .نماي قبرستان و مردي که بر روي لبه قبرها در حال قدم زدن
است؛ القاي این حس که امکان اینکه هر لحظه در اعماق مرگ و نیستی
سقوط کند وجود دارد و فرد میبایست با نهایت اطمینان مراقب قدمهاي
خود باشد.
64 / کرونا فریب قرن
4 .عدم استفاده از رنگهاي گرم و تنظیم نور تصویر بگونهاي که القاء
کنندة حس اندوه و نا امیدي شود.
5 .عدم مشاهده علائمی دال بر نشاط و امید به زندگی مانند؛ کودك،
درخت، حتی حیوانات و…
نتیجه: با مشاهده این تصویر و استفاده از لفظ «مرگ» براي جمعیتی
به مراتب کمتر از«جان باختگان» تصویر دیگر موجب میشود افراد با
مشاهده آن بدون اینکه خود متوجه شوند دچار یأس و افسردگی و
تنشهاي ناخودآگاه شوند و دروناً خود را در اوج فلاکت و مصائب تصور
کند(!) اکنون کشش و جاذبههاي ناخودآگاه منجر به شکلگیري افکار و
تمایلات او در راستایی میشود که براي وي تعیین شده است.
اما تصویر دوم:
1 .قرار گرفتن پنج نفر در کنار هم به صورت یک جمع؛ اکنون شما
میبایست در اعماق ناخودآگاه خود دلتنگ عزیزان و دوستان خود شوید
که به واسطۀ شیوع و قوانین آن مدتهاست در جمع با آنها حضور
نداشتهاید.
2 .استفاده از رنگهاي گرم نظیر قرمز و ترکیب قرمز و سفید و
مشکی، براي القاي حس نشاط و زندگی؛ اکنون شما میبایست عمیقاً
خواهان بازگشت به روزهاي عادي و از سرگیري زندگی خود باشید.
3 .استفاده از سه دختر نوجوان در بخش اصلی تصویر به عنوان
نمادي از نشاط و جاذبه(!) اکنون شما میبایست عمیقاً خواهان ایجاد
شرایطی مناسب و قرار گرفتن در وضعیتی مشابه با تصویر باشید.
4 .استفاده از تصویر دو فرد دیگر در پشت دختران که ماسکی بر
چهره ندارند.
5 .قرار گرفتن دختران نوجوان در آستانهي دربی که به نظر میرسد
به تازگی گشوده شده است(!) القاي حس خروج، حس نجات، رهایی و
گشایش.
6 .قرار گرفتن یک راهروي مجهز به چراغهاي مهتابی روشن در بالاي
تصویر؛ القا کنندة حس اعتماد و مسیري روشن که این دختران در
نیمپردهاي از فریب / 65
راهروي مدرسه خود تا درب خروجی طی کردهاند. تداعی کنندة یک
مسیر مطمئن و منتج به رهایی.
7 .استفاده از جلوههاي خفیف جنسی براي ایجاد کشش بیشتر.
اکنون دستگاه عصبی شما به مانند یک ابر کامپیوتر فوق پیشرفته که
در طی میلیونهاي سال تکامل آموخته است با مشاهده هر نماد و هر
تصویر بخشهایی ویژه را در قشر مغزي خود و به تبع آن رفتار شما تحت
تأثیر قرار دهد، به تکاپو افتاده و خواستار آن میگردد که در وضعیتی
مشابه با تصویر سمت چپ قرار بگیرد. حال این مسیر روشن و زیبا و
پرنشاطی که دختران انگلیسی را تا دروازه رهایی و شادي کشانده است
تا رسانهاي که در انگلستان قرار دارد با ارائه این تصاویر ناخوداگاه شما را
دچار کشش و طلب آن قرار دهد چیست؟ تفاوت میان این دو جغرافیا در
این برهۀ زمانی چه چیزي است؟ پاسخ: واکسن(!)
پس از مشاهده این تصاویر شما بدون آنکه خود بدانید تسلیم یک
کشش و جاذبه عمیق ناهشیار شدهاید که بدون هیچ ملاحظه دیگري
دست به مطالبه واکسن خواهید زد و گمان میکنید این مسئله یک
مطالبه برخاسته از منطق و حقوق انسانی شماست که خود بدان
اندیشیدهاید، و ممکن است ابداً بدین نکته توجه نکنید که این رسانه بوده
که با تکنیکها و حقههاي بصري کنترل ناخودآگاه شما را در دست
گرفته و خواسته خود را با اهرمهاي خاص خود ابتدا در ذهن و سپس در
کلام شما کاشته است. اکنون حتی نیازي به متقاعد کردن شما براي
تزریق واکسن وجود ندارد، چرا که ممکن است عدهاي حتی براي آن
دست به التماس و لحظه شماري نیز بزنند.
بدین ترتیب مطالبۀ شما صرفاً یک عکسالعمل عصبی و ناخودآگاه
نسبت به فعل و انفعالات ناهشیار و درونی شما بوده که با این ترفند شما
را به آستانه تسلیم و مطالبهگري کشانده است، اما این پایان کار نیست و
این کنترل افکار میبایست توسط مراجع دیگري نیز تداوم یابد.
گروه دیگري از افراد به این دلیل از واکسن زدن امتناع میکنند که
قبلاً به این بیماري مبتلا شدهاند و با ابتلاي یکباره آنها، بدن به ویروس
مقاوم شده و لزوماً نیازي به واکسیناسیون ندارند. یا گروه دیگري به این
66 / کرونا فریب قرن
استدلال روي میآورند که با ابتلاي درصد بالایی از افراد جامعه به یک
ویروس حالتی موسوم به ایمنی جمعی یا ایمنی گلهاي پدید میآید که
آنها را از تزریق واکسن بینیاز میکند.
تصویر 10 -تغییر در تعاریف علمی به فراخور مقتضیات روز توسط سازمان
جهانی بهداشت
نیمپردهاي از فریب / 67
اکنون نوبت مراجع و سازمانهاي عالی بهداشت است که این گروه را
نیز متقاعد به تزریق واکسن کنند.
در ماه ژوئن که هنوز واکسیناسیون آغاز نشده است ایمنی جمعی در
پایگاه سازمان بهداشت جهانی به این صورت تعریف میشود: “ایمنی
جمعی عبارت است از محافظتی که به واسطۀ واکسیناسیون و یا
عفونتهاي پیشین در افراد جامعه حاصل میشود.”
اما در ماه نوامبر و کمی قبل از شروع واکسیناسیون تعریف ایمنی
جمعی با حذف عبارت عفونتهاي پیشین تنها راه حاصل شدن آن را
«واکسیناسیون» مردم جامعه اعلام میدارد.
این بدان معناست که حتی افرادي هم که به این ویروس مبتلا
شدهاند، میبایست مورد واکسیناسیون قرار بگیرند. به همین سادگی
گزارههاي علمی این پایگاه به عنوان معتبرترین مرجع جهانی در خصوص
بهداشت طبق مقتضیات روز تغییر میکند. مطالب و یافتههاي علمی
بیش از آنکه منطبق بر علم و دانش واقعی باشند به موازات مناسبات
سیاسی و اقتصادي تغییر میکنند و رسانهها نیز با نفوذ به اعماق
ناخودآگاه شما به عنوان اهرمی مضاعف شما را به همان سمتی سوق
خواهند داد که خود انتخاب کردهاند.
نتیجه نهایی: همه میبایست مورد واکسیناسیون قرار بگیرند، قرار
نیست کسی از این مسئله معاف شود. اما ممکن است حتی در انگلستان
هم افرادي وجود داشته باشند که به کارایی واکسن اطمینان نکرده و در
صدد امتناع از تزریق آن برآیند، این نارضایتی و اعتماد که گاه و بیگاه در
غالب تظاهراتها و اعتراضات خیابانی درآمده که اگر مورد سانسور
شبکهها اجتماعی قرار نگیرد، ممکن است بیانگر فضاي فکري مردم آن
کشور در حوزه واکسیناسیون باشد، اما براي اقناع این گروه که ممکن
است گمان کنند طبق یافتههاي اخیر محققین مبنی بر اینکه حتی افراد
با علائم خفیف و بدون علائم نیز نسبت به این بیماري مصون خواهند
68 / کرونا فریب قرن
1 شد
، دیگر نیازي به واکسن نخواهند داشت میبایست دست به موج
دیگري از فضاسازيهاي علمی – رسانهاي زد.
اکنون راهبرد قدرتمندتري به کار گرفته میشود
مانور خبري بر روي جهش جدید ویروس در همان کشوري که
واکسیناسیون در آن آغاز شده است.
تصویر 11 -جهش ویروس کرونا
براي این جهش و ظهور ویروسی به نسبت جدید که میدانیم جزئی
از روند طبیعی ویروسهاي خانواده کروناست که میلیونها سال ادامه
دارد (در بخشهاي بعدي بیشتر خواهیم خواند) اکنون دو سناریوي
رسانهاي و تجاري متصور است:
الف. ویروس ممکن است طی جهش تغییر کرده و ضمن این تغییرات
ویروس جدید به وجود آمده باشد که موجب ابتلاي همان گروهی شود
که یا به صورت خفیف بیمار شدهاند و یا بدون علائم نسبت به بیماري
مصونیت یافتهاند: در این صورت واکسن جدیدي مورد نیاز است و گروه
مذکور نیز بدان نیازمند خواهند بود. به طور جالبی کمپانیهاي سازنده
واکسن (به طور خاص فایزر بایونتک) اعلام میکند که قادر است در طی
1 Discordant neutralizing antibody and T cell responses in
asymptomatic and mild SARS-coV-2 infection,Scince immunology
نیمپردهاي از فریب / 69
6 هفته براي این ویروس جدید واکسن تولید کند، یعنی واکسنی جدید و
تزریقی همگانی بدون استثنا…!
ب. واکسنها به گونهاي طراحی شدهاند که حتی در مقابل ویروس
جدید نیز موجب مصونیت میشود و اگر واکسنی تا این اندازه به صورت
حرفهاي و قدرتمند طراحی شده است که علیه ویروسهایی هم که هنوز
به وجود نیامده است توانسته ایمنیزایی کند، قطعاً این واکسن و این
تکنولوژي یک تکنولوژي بسیار کارآمد و قابل اعتماد خواهد بود، لذا حتی
در صورت ابتلاي قبلی نیز تزریق آن مشکل چندانی ایجاد نخواهد کرد.
نتیجه هر دو سناریوي احتمالی یک چیز است؛ تسلیم در مقابل
واکسیناسیون! اما سناریوي دوم هوشمندانهتر و مقرون به صرفهتر نیز
خواهد بود.
در حقیقت هم گروهی که نوشابه کوکاکولا را مفید و
نوشابه پپسی را مضر میدانند و هم گروهی که بالعکس
نوشابه پپسی را مفید و کوکاکولا را مضر میدانند در حال
تبلیغ “نوشابهها” هستند.
موارد فوق تنها یک مثال کوچک از قدرت رسانهها و قدرت مراجع
عالی علمی در کنترل ناخودآگاه افراد بوده و کافیست اکنون با این
بینش و طرز فکر به برنامهها، اخبار، جراید، تیترهاي مجلههاي علمی،
بیانیههاي سازمان بهداشت جهانی و… بنگرید. تصویر و ویدئوهاي
مهندسی شده از فضاهاي رعب انگیز بیمارستانی، ضد عفونیهاي خیابانی
با لباسهاي مخوف، بیهوش شدن مردم در پیادهروهاي ووهان، اخبار
جهشها و موفقیت داروها و تمام آنچیزي که در قالب یافتههاي علمی به
ما ارائه شده است را مجسم کنید. آیا تصمیمات و رفتار و افکار شما
محصول تفکر مستقل شماست؟ امروزه بردهداران مانند مصر باستان با
تازیانه و شمشیر بر صف کارگران مصري نظارت نمیکنند، بلکه با احداث
سازمانهاي مرجع و رسانهها به گونهاي عمل میکنند که انسان
70 / کرونا فریب قرن
ناخودآگاه تبدیل به بردهاي از پیش برنامهریزي شده باشد و در عین حال
متوهم از آزادي گمان کند تصمیمات و افکار وي از سر اختیار و انتخاب
خود بوده است.
پردة دوم فریب
واژهشناسی فریب، چرا به کرونا فریب قرن گفتهایم؟
آیا گلوبالیسم، آسمانی را میگریاند تا گلی را بخنداند؟
“در دورانِ جنگ، واقعیت آنقدر گرانقیمت است که
باید همواره با حصاري از دروغها از آن مراقبت شود.”
وینستون چرچیل
فریب به معناي “غافل کردن به خدعه” است و ذاتاً با دروغ متفاوت
است. همانگونه که در ادبیات به زنان یا مردانی که با زیبایی خود موجب
اغواي دیگران میشوند، فریبا میگویند که هم در معناي فریب خورده و
1 هم در معناي فریب دهنده به کار میرود
.
فریب به این معناست که فرد یا افرادي با ظاهرآرایی و گاهی تدلیس،
سبب شوند توجه افراد از یک موضوع مهم و حیاتی به سمت موضوعی نه
چندان مهم منحرف شده و مطلوب فریبدهندگان، کانون توجه مخاطب
شود، در نتیجه مخاطب به موضوع اصلی که میبایست توجه کند، توجه
نکند؛ همانند زنی زیبا و یا به اصطلاح فریبا که با زیبایی ظاهري خود
موجب شود مرد تنها به زیبایی وي توجه کند و مسائل دیگري از جمله
اخلاق و تعهد و قوانین مدنی را در نظر نیاورد و بدین ترتیب گفته
میشود که مرد فریفته شده است.
پس در حقیقت “فریب دروغ نیست” و نوعی انحراف افکار به مسیري
است که فریب دهنده مدتهاي مدید به آراستن و تزئین آن پرداخته و
فرهنگ لغت دهخدا 1
72 / کرونا فریب قرن
به نوعی مشغول نگاه داشتن افکار، حواس و سایر ابزارهاي معرفتی افراد
به موضوعی فرعی و کم اهمیت، به منظور پنهان داشتن امور مهم و
حیاتی دیگري از شعاع ادراکات و حواس مخاطب میباشد.
نظیر شعبده بازي که با حرکات خیره کنندة دست راست خود، توجه
مخاطب را بدان جلب میکند تا کسی متوجه دست چپی نباشد که
خرگوش در کلاه میگذارد.
پس اگر امروز من با خدعه، بزرگنمایی و تزئین امري نه چندان
حیاتی مانند مسابقه فوتبال شما را از پرداختن به امور مهمی همچون
گرم شدن کرة زمین و افزایش نرخ تورم غافل کنم در حقیقت شما را
فریب دادهام. در واقع من در خصوص فوتبال به شما دروغ نگفتهام، بلکه
با فریب مسیر صحیح تفکرات و توجهات شما را منحرف ساختهام؛ اما
فریب در عرضه سیاسی و نظامی، مفهوم جالبتري به خود میگیرد.
در ادبیات سیاسی و نظامی فریب عبارت است از اقداماتی که براي به
اشتباه انداختن دشمن از طریق حقیقی جلوه دادن امور غیر حقیقی
صورت میگیرد. مانند تهیه مواضع فریبنده
. عملیات فریب با هدف 1
گمراه کردن دشمن نسبت به تصمیمات اصلی و توانمنديهاي خودي و
اهداف و عملیات نیروهاي خودي اجرا میگردد تا در نهایت “خود دشمن
مبادرت به اقدامات خاص و ناخواسته به موفقیت نیروهاي جبهۀ مقابل
2 کمک نماید.”
شاه کلید فهم مفهوم فریب در همین جمله پایانیست که با “اعمال
فریب در واقع نیروهاي دشمن را تبدیل به نیروهاي رایگان و خادم خود
کردهایم بطوري که ناخواسته شبانه روز در خدمت ما باشند و در اعماق
تفکرات خود گمان کنند در حال خدمت و فداکاري نسبت به خودشان
هستند.”
پس میتوان اینگونه نتیجه گرفت که یک فریب موفق میتواند به
مثابه افسونی قدرتمند از سایر افراد، کارگرانی بیجیره و مواجب براي
معین وزیري، آییننامه عملیات، ص 29 1
فریب نظامی، انتشارات دانشگاه امام حسین(ع)، ص 8 2
پرده دوم فریب / 73
فریب دهنده بسازد تا حتی ضمن منحرف کردن حواس فریبخوردگان به
موضوعی فرعی حتی بتوان از انرژي و زحمات آنها نیز بهرهمند شد و
نتیجه اینکه فریب خوردگان از توجه به اصل موضوع بازمانده و با
اختصاص تمرکز و انرژي و منابع خود به موضوعی که فریب دهنده
انتخاب نموده وي را در رسیدن به اهداف شوم خود یاري کنند و اتفاقاً از
انجام این کار نیز دچار غرور و رضایت هم خواهند شد.
و راز موفقیت و ثمربخشی فریب در این اصول کلیدي است:
“که اولاً فریب خورده از اعمال خود لذت ببرد و بدان استمرار بخشد،
مثلاً از انجام آن امور حس خوشایند فداکاري، ملی گرایی، انسان دوستی
و شرافت و افتخار و سلامتی نصیب فریب خورده گردد (بنابر نظر اسکینر
پاداشهاي فردي و جمعی نصیب فرد فریبخورده شود تا این رفتار ادامه
یابد).
ثانیاً چنان ذوب این امور گردد که یا نسبت به موضوع اصلی غفلت
ورزیده یا به اشتباه آن را امري فرعی و بیاهمیت قلمداد کند.”
و فریب شیرین فریب قرن نیز از این قاعده مستثنی نیست که افراد
هم از روي وحشت و هم مفتخرانه و داوطلبانه و سرخوش از خوي
دلاوري صیانت از سلامت خود و مفتخر به عناوینی همچون “مسئولیت
پذیر، فداکار، قهرمان، دلسوز” چنان کردند که در پس پردة فریب تبدیل
به کارگران بیجیره و مواجب براي طراحان فریب شدند و به اصل موضوع
غفلت ورزیدند.
یکی از اصول پدافند غیرعامل فریب اغفال است یعنی ما مجموعهاي
از اقدامات و فعالیتهایی را انجام دهیم که طرف فریب خورده اطلاعات را
نتواند به درستی کسب کند و بر مبناي اطلاعات غلط، اقدامی غلط را
انجام دهد. استفاده از فریب، الزاماً بار منفی ندارد و حتی پیامبر
اسلام(ص) در فتح مکه طوري برنامهریزي کردند که دشمن به هیچ وجه
احساس نکرد که طرف مقابل قصد فتح مکه را دارد؛ یعنی نوع شعارها،
نوع حرکات، نوع سازماندهی نیروها به طریقی بود که دشمن کاملاً فریب
خورد و به تعبیر دیگر در فتح مکه غافلگیر شد و سپاه اسلام از غافلگیري
دشمن نهایت استفاده را کرد و مکه به راستی به دست مسلمانان فتح
74 / کرونا فریب قرن
شد. در جنگهاي جدید همینطور است، مثلاً در جنگ جهانی دوم
انگلستان حدود صد فرودگاه بدلی و 400 هواپیماي فریبنده داشت و این
عوامل را به کار گرفت تا اطلاعات اشتباهی را به طرف مقابلش بدهد و
آنها را اصلی معرفی بکند در صورتی که کار اصلیاش در حوزههاي
دیگري انجام میشد و وقتی دشمن را مشغول کرد از مسیرهاي دیگري
1 توانست اهداف خود را پیاده کند
.
اکنون که تفاوت میان فریب و دروغ را دانستیم لازم است به ذکر
مثالی از عملیاتهاي فریب در تاریخ بپردازیم.
نرماندي، فریب قرن پیش – کرونا، فریب قرن حاضر
یکی از بزرگترین عملیاتهاي فریب تاریخ که همواره آن را فریب
قرن پیش نامیدهام – که اتفاقاً در تهران نیز کلید خورده است – در جنگ
جهانی دوم واقع شده و شرح آن به قرار زیر است:
سه شخصیت محوري در جبههي متفقین؛ وینستون چرچیل
2
،
3 فرانکلین روزولت
4 و ژوزف استالین
، در سفارت تهران بر روي سیاهه و
طرحِ اولیۀ عملیات فریب توافق کردند.
اسمِ عملیات، عملیات حصار لقب گرفت. نامِ این عملیات یعنی
5 حصار
، از روي دکترین چرچیل انتخاب شده بود. طبقِ دکترین او؛ «در
دورانِ جنگ، واقعیت آنقدر گرانقیمت است که باید هموراه با حصاري
از دروغها از آن مراقبت شود».
شکست آلمان نازي ساده نبود، بنابراین آنها باید به طورِ پنهانی عمل
میکردند و زمان و محلِ حمله را از دید عوامل اطلاعاتی آلمان پنهان
میکردند. متفقین یعنی انگلیس، آمریکا، شوروي و فرانسه، نورماندي را
کتابچه پدافند غیرعامل، انتشارات آموزش و پرورش / جنگ نرم، نوشته حسن امامی، 1
امیرکبیر انتشارات2 Winston Churchill 3 Franklin D. Roosevelt 4 Joseph Stalin 5 Operation Bodyguard
پرده دوم فریب / 75
به عنوان نقطۀ حمله انتخاب کردند تا پس از تصرف ساحل نرماندي مثلِ
پیکان باز شده و کلِ جبهۀ غرب را از چنگ آلمان بیرون بیاورند.
فتح نرماندي توسط متفقین آغازي برپایان سلطه نازيها بر بخش
وسیعی از جهان بود و اندك زمانی پس از توسل به این فریب امپراطوري
هیتلر رو به افول رفته و سرانجام در سال 1945 با خودکشی وي به پایان
میرسد؛ تا جایی که گفته میشود اگر نرماندي سقوط نمیکرد شاید
هیتلر هرگز شکست نمیخورد.
میدانِ عملِ این عملیات، استراتژیک بود؛ قرار شد تا با یک فریب
بزرگ آلمانیها را گمراه کنند و در آنها این تصور را ایجاد کنند که این
حمله به نرماندي تنها یک تاکتیک انحرافی و نمادین است.
هیتلر میدانست در جبهۀ غرب، با توجه به شکستش در شرق، علیه
او حملۀ وسیعی صورت میگیرد اما نمیدانست از کجا. در زمان حمله،
دفاع ساحلی آلمان در طولِ سواحل شمال غربیِ اروپا کشیده شده بود و
کلِ ساحلِ غربی اروپا در حصارِ دفاعیِ هیتلر بود. تاکتیک او این بود که از
تمامیِ طولِ ساحل دفاع کند و در صورت حملۀ دشمن به سرعت قواي
کمکی خود را به منطقۀ درگیري بفرستد.
متفقین با اطلاع از این تاکتیک، در جبهههاي مختلف تعداد زیادي
عملیات انحرافی انجام دادند. به واسطۀ این عملیات فریبِ گسترده، هیتلر
نمیدانست که حملۀ واقعی از کجا صورت خواهد گرفت؛ آنقدر حجمِ این
عملیات و پیچیدگیِ آن بالا بود که حتی زمانی که متفقین به نرماندي
حمله کردند، هیتلر نمیتوانست با خیالِ راحت نیروهاي کمکیِ خود را به
نرماندي بفرستد، چرا که احتمال میداد، حمله به نورماندي هم یک
عملیات انحرافی باشد. همانطور که گفته شد، یکی از تعریفهاي
عملیات فریب؛ ایجاد عدم اطمینان کاذب در حریف نسبت به موقعیتها
و بزنگاههاي رزمی در جنگ است. این عدمِ اطمینان در هیتلر ایجاد شده
بود و عملیات فریبِ گستردة غرب مؤثر واقع شده بود.
76 / کرونا فریب قرن
تصویر 12 -عملیاتهاي گسترده و متعدد فریب که منجر به شکست آلمان
نازي شد
عملیاتهاي فریب به قرار زیر انجام پذیرفتهاند:
1 .عملیات وندتا در جنوبِ شرقِ فرانسه؛
2 .عملیات فردیناند در جنوب ایتالیا؛
3 .عملیات زِپلین در یونان و رومانی؛
4 .عملیات فورتیتود شمالی در سواحل نروژ؛
5 .عملیات فورتیتود جنوبی در نورماندي؛
6 .عملیات رویال فلاش در دانمارك، اسپانیا و ترکیه؛
7 .عملیات آیرونساید در جنوبِ غربی فرانسه؛
8 .عملیات کاپرهد در جنوب اسپانیا؛
پرده دوم فریب / 77
این مناطق از مهمترین عملیاتهاي انحرافیِ متفقین علیه آلمان
1 بودند
.
نتیجه اینکه براي از میان برداشتن یکی از ابرقدرتهاي جهان و
تأسیس امپراطوريهاي جایگزین آن ابرقدرت، رهبران و سیاستمداران بر
سر یک میز توافق، گرد آمده و طرحهاي «فریب بزرگ» را میریزند.
در حقیقت راز فروپاشی رایش سوم و حکومت نازي «فریب قرن
پیش» بود نه برتري نظامی و اقتصادي متفقین؛ چرا که کارشناسان
نظامی شرق و غرب جملگی بر برتري صنایع نظامی و دانش نظامی و فنی
آلمانیها معترفند و در نبرد میدانی همواره برتري نظامی با آلمانیها بوده
است (به جز مواردي معدود همچون استالینگراد و…)؛ به همین خاطر
ماشین جنگ آلمانها تنها با فریب متوقف شده و به تبع فریب قرن،
پیش سلطه نازيهاي به پایان رسیده است.
«فریبهاي هر قرن» آنقدر پیچیده و فنی و غامض هستند که در نگاه
اول و دوم و حتی سوم به واقعیت شبیه میباشند؛ همانگونه که فریب
قرن پیش که منجر به سقوط یکی از قدرتمندترین امپراطوريهاي جهان
یعنی حکومت نازي هیتلر شد، حتی براي نوابغ آلمانی و اتاق فکر رایش
سوم نیز رنگ و بوي حقیقت یافته بود.
دلیل اصلی اینکه از فریب قرن پیش، مدد گرفتیم این است که اندکی
به «گستره فریب» اشراف داشته باشیم چون مدتی پس از نشر مقاله
“فریب قرن” بسیار با این سؤال مواجه شدم که چگونه ممکن است یک
فریب “کل جهان” را در برگرفته و دامنهاي به وسعت کل کشورهاي دنیا
داشته باشد؟ گویا عدهاي انتظار داشتند فریب قرن حاضر تنها در چند
کشور و منطقۀ خاص صورت پذیرد و گزندي به کشورهاي مدرن و
ابرقدرتهاي اقتصادي و سیاسی نرسد! حال آنکه مرکز فریب (سازمان
بهداشت جهانی) در تمام کشورهاي دنیا شعبههاي متعددي داشته و از
طریق این مقرها (وزارات بهداشت و مراکز تحقیقاتی) برنامههاي خود را
در سراسر جهان اجرایی میکند.
حصاري از دروغها، به قلم Brown Cav Anthony 1
78 / کرونا فریب قرن
همانگونه که در فریب قرن پیش ملاحظه میکنید سه ابرقدرت عمدة
جهان یعنی شوروي و آمریکا و بریتانیا تنها براي فریب یک دشمن
مشترك به نام هیتلر چند قاره و چند کشور را درگیر عملیاتهاي فرعی
و فریبی نمودند تا در نهایت نقطه اصلی عملیات از دیده آلمانیها دور
باشد.
پس به طور کلی دایره شمول بالاي فریب با توجه به سابقۀ تاریخی
فریب دهندگان، امر دور از ذهن و بعیدي نیست و این احتمال را به ذهن
متبادر میکند که شاید کسی که قربانی اصلی فریب است این بار محدود
در یک جغرافیا نیست و مانند هیتلر در پشت میز کار خود در برلین به
انتظار مرگ ننشسته است. شاید قربانی فریب، اینبار نه یک رهبر که
جمعیت چند میلیاردي زمین براي تن دادن به نوعی سلطه و مدیریت
جهانی باشد! نسل نوینی از کنترل واحد و حکومتی نامحسوس، طرحی
گسترده براي سلطه بر ساکنین زمین فارغ از مرزبنديهاي سیاسی،
رویاي دیرینه رهبري واحد بر تک تک انسانها و در حاشیۀ آن ساقط
کردن افرادي از قدرت و به زیر کشیدن “هیتلر عصر معاصر در زمین
گلف” نیز میتواند اهداف فرعی این فریب به شمار رود.
حال فریب قرن حاضر چه میدانهاي نبرد کاذبی براي ما پدید آورده
و چه میادین اصلیاي را از ما پنهان میکند؟
اگر شما هم از آن دسته افرادي هستید که با خود گفتهاید چگونه
میتوان دست به کار فریبی شد که کل جهان را در برگیرد و لشکري از
پزشکان و پیراپزشکان و متخصصان امر نه تنها بدان آگاه نشده بلکه خود
قطعهاي از پازل آن باشند، کافیست لحظهاي ژنرالهاي تیزهوش آلمانی
و متفکرین و نوابغ آلمانی را تجسم کنید که به خیال دفاع از میهن و
شکست دشمن در جبهههاي کاذب جنگیده و پیکرشان در خاك میافتد
حال آنکه کسی توجه چندانی به محل اصلی نبرد یعنی نرماندي
ندارد(خطاي مرجعیت).
هیچ یک از افسران و دانشمندان نازي هم لحظهاي تصور نمیکردند
اسیر فریب قرن خودشان شده باشند و ناخواسته با انتقال قواي خود به
مناطق کم اهمیت و مجاهدت در جبهههاي کاذب تبدیل به کارکنان
پرده دوم فریب / 79
جبهه متفقین شده باشند و ماهیت فریب نیز چنین است که تا مدتها
بعد، کمتر کسی بدان واقف میگردد و حتی بسیاري از کسانی که فریب
خوردهاند نیز بنابر غرور و شعور به عاریه رفتهشان در مقابل آن مقاومت
میورزند(خطاي شناختی هزینه هدر رفته).
دشواري توضیح فریب قرن پیش براي آن افسر نازي که به گمان دفاع
از میهن در جبههاي کاذب جنگیده و برادران و خانواده خود را ازدست
داده – غافل از اینکه این جانبازي وي نه تنها در دفاع از میهن و رهبرش
مؤثر نبوده بلکه به زیان آن نیز بوده است – به همان اندازه است که از
فریب قرن براي پزشک و پرستاري بگوییم که همقطاران خود را در طی
دوره شیوع از دست داده و یا توضیح فریب قرن براي افرادي که ماهها
خود را در خانه محبوس کرده و گالنهاي متعددي مواد شیمیایی را
خریداري و مصرف نمودهاند. چگونه میتوان به گردانی از نازيها قبولاند
که مثلاً اگر به شرق فرانسه نمیرفتید و قواي خود را متوجه نرماندي
میکردید (یا اصلاً اگر هیچ اقدامی نمیکردید و در جاي خود
میایستادید) در جنگ نرماندي شکست نمیخوردید، در حالی که به نظر
ایشان نبرد و مجاهدت در شرق فرانسه نیز به همان اندازه مقدس بوده
است؟ این کار صبري زیاد میطلبد و زبانی فصیح و علمی که ویژة
انبیاست و زبان الکن بشري حقیر همچون مؤلف، هرگز به اندازه شبکۀ
تبلیغات مسببان فریب قرن قدرتمند نیست و از این رو به تمام منکرین و
ناباوران فریب قرن حق میدهیم تا قبول نکنند اسیر فریب تاریخی
شدهاند.
اما آیا طراحان فریب دست به کار سرنگونی هیتلر دیگري هستند؟ آیا
در جهان فردي ظهور کرده که معادلات و مناسبات عدة دیگري را به هم
ریخته باشد؟ آیا در جهان فردي با این اوصاف وجود دارد که هم در رأس
یک قدرت جهانی(چیزي در حد و اندازة هیتلر) باشد و هم در جهت
خلاف رودخانۀ منافع سایر رهبران شنا کند؟
باید به جغرافیایی اندیشید که شیوع رهبري را به مرز سقوط کشانده
است. ایالات متحده آمریکا…!
80 / کرونا فریب قرن
آیا گلوبالیسم، آسمانی را گریانده تا گلی را بخنداند؟ جهانی را در
شیوعی خودخواسته و بیمارسازي گرفتار ساخته تا هیتلر قرن جدید را
1 این بار نه در دفتر برلین که در زمین گلف
سرنگون سازد؟ پاسخ را باید
در سازوکار برگزاري انتخابات به صورت غیرحضوري (به علت شیوع)
جستجو کرد، درست همانجایی که در ایالاتی مانند پنسیلوانیا ادعا
میشود مردگان نیز به لطف انتخابات مجازي توانستهاند به نامزد حسب
دموکرات رأي دهند. آنجا که میلیونها رأيهاي متعلق به دونالد ترامپ
رئیس جمهور وقت آمریکا در سیستمهاي نرمافزاري شمارش آرا ناپدید
شدهاند. همانجایی که اگر شیوع و به دنبال آن انتخابات غیرحضوري رخ
نمیداد دونالد ترامپ 4 سال دیگر هم به اریکه قدرت تکیه میزد و
اقتصاد کشورهایی که ویروسها معمولاً از آن ظهور میکنند قدري
ناموفقتر میشد و این تنها یک هدف از هزاران هدف طراحان این فریب
عظیم بوده است؛ اما گناه سایر کشورها چه بوده که میبایست قربانی این
طرح عظیم جهانی باشند؟ رفته رفته خواهیم دانست که سایر ممالک نیز
به فراخور نیازمنديهاي روز خود از این مسئله بهره برداري سیاسی کرده
و بر موج آن سوار شدهاند. اما تا به این جاي کار تاوان دشمنی با حکومت
چین و سازمان بهداشت جهانی را بزرگترین چالش آنها یعنی رئیس
جمهور آمریکا پرداخته است، اما فریب قرن تنها صندلی ریاست جمهوري
ترامپ را نشانه نرفته است.
خطاي شناختی شماره پنج: هزینه هدر رفته
“فیلم افتضاح بود! بعد از نیم ساعت در گوش همسرم
گفتم پاشو به خانه برویم. گفت: به هیچ وجه قرار نیست سی
دلار پول بلیط را دور بریزیم. با اعتراض گفتم این توجیه
در هنگامی که خبر پیروزي بایدن به دونالد ترامپ داده شد، وي در حال بازي گلف بود. 1
پرده دوم فریب / 81
درستی نیست! پول ما همین الان هم خرج شده و اینجا با
خطاي هزینۀ تلف شده مواجهیم و این توجیه درست نیست.
(بخشی از کتاب هنر شفاف اندیشیدین، رولف روبلی)”
این خطاي ذهنی یکی از شایعترین خطاهاي شناختی میباشد، چرا
که افراد پس از اختصاص هزینه و انرژي نسبت به یک موضوع حتی با
اثبات اشتباه بودن آن نیز اقدام به مقاومت و تعصب ورزي میکنند. گاهی
هزینههاي مادي و معنوي انسان را تبدیل به یک محافظ متعصب نسبت
به آن موضوع میکند، مانند کسی که سهامی بیارزش را خریداري کرده
و حتی پس از اثبات سقوط ارزش آن سهام باز حاضر نیست اشتباه خود
را بپذیرد، لذا در ارزش آن سهام پافشاري میکند به همین خاطر اثبات
مسئله فریب به مردمی که هزینههاي فکري، مادي و اجتماعی زیادي
براي آن پرداختهاند، امري دشوار است و بیتردید اغلب افراد در مقابل آن
جبهه خواهند گرفت، چرا که اسیر تله فکري هزینه هدر رفته شدهاند و
ابداً خوش ندارند بپذیرند هزینههاي خود را دور ریختهاند.
زن خانهداري که روزانه چند مرتبه تمام منزل را با الکل و شوینده
شستشو داده، مردي که تمام خانوادة خود را مدتها در منزل محبوس
کرده، افرادي که از هراس مرگ و بیماري کسب و کار خود را تعطیل
نمودهاند و ماهها فرزند خود را در آغوش نگرفتهاند همگی در معرض
خطاي ذهنی هزینۀ هدر رفته هستند.
رفته رفته با ذکر سایر پردههاي فریب تلاش میکنیم به انبوه سؤالات
بیجواب در اذهان شما پاسخ دهیم و فریب قرن را به زیر میکروسکوپ و
تیغ جراحی آورده و از بطن آن به انگیزههاي احتمالی مسببان آن برسیم.
82 / کرونا فریب قرن
“ویروسی ساختهام!
براي نشر آن به کمک خود مردم نیاز دارم، چگونه آنها را
فریب دهم که هم مجري طرح من باشند و هم حس دلاوري
و قهرمانی داشته باشند؟
یادم آمد روزي به ماهیها گفته بودم قلابهاي ماهیگیري
که به درون آب میآیند آنها را یک راست به بهشت خواهد
برد… من طراح فریب قرن هستم…”